هیربد هیومن ـ بسیاری از جریانات معاصر، برگرفته از فهم سیاسی و اجتماعی که در اوایل ۱۳۰۰ در ایران آغاز شد، ملغمهای از اندیشه ها و باورهای متناقض بود که به موجب آنها فضایی پارادوکس وار (متناقض) در ایران به وجود آورد و حاصلش شد شورش ۵۷ زیر لباس انقلاب و دهه ها ویرانی و ظلم.
این تفکرات وصله پینه امروز چنان دست و پای جامعه را بسته که نه راه پس داریم و نه راه پیش. عوامگرایی و خدعه و منم منم های سیاسی این روزها بیشتر ریشه در همین اندیشه های متناقض دارد و مردم درد دیده و خشمگین بازیچه لغات و اصطلاحات تهی از معنا شده اند.
هیچ راه حلی برای اصلاح نیست مگر از ابتدا شروع کنیم
در اوایل هزار و سیصد عده ای برآن شدند در راستای ایران دموکرات و مردم محور، حزبی درست کنند و دیدگاهشان را در معرض عموم قرار بدهند و مردمانی را با خود همراه کنند و اولین قدم اشتباه را دانسته یا ندانسته در راستای عوامگرایی ایران نوین برداشتند. امروز بنده با افتخار و احترام به آنهایی که نیاتشان حفظ ایران بود و ارتقا فرهنگ اما تناقض ها را ندیدند اولین تیشه را به بدنه خراب این اندیشه میزنم. باور «ملی مذهبی» در ایران یک پارادوکس یا تناقض فاحش بوده و شروع اتفاقات عجیب غیر عقلانی در فضای مدرنیته.
ایران کشوری است با تاریخ تمدن چند هزار ساله، صاحب جهان بینی بسیار قدرتمند از عهد عتیق که در بدنه زرتشت شکوفا شد. صاحب فلسفه عرفانی خاص خودش برگرفته از همان جهان بینی. اولین تمدنی که به حقوق بشر پرداخت و جهانی را شکوفا کرد. اسلام دینی برگرفته از بادیه نشینی، بدون تاریخ و تمدن با عمری کوتاه و برگرفته از فلسفه اسلامی که بیشتر شبیه به نوعی قانون بدوی و صحرایی است برای جلوگیری از بربریت. به دنبال حمله اعراب به ایران و صده ها کشتار و غارت و جنایت، دین مردمان را تغییر میدهند و شرع را بر ایران، مهد حقوق بشر حاکم می کنند. بعد از نزدیک هزار سال سلطه برای برادر کشی اسلامی فرقه شیعه به وجود میآید که حتی ذات اسلام اصل را باور ندارد و پایه بر فریبکاری دارد تا خود را متمایز کند میشود مذهب اکثریت مردم که در همه کار انسانها از خصوصی ترین ارتباط آنها تا قضاوت دخالت دارد میشود مذهب ایران.
حالا شما بگویید کجای ملیت ما با مذهب شیعه همخوانی دارد وقتی ما هنوز نوروز را جشن میگیریم و از روی هیمه آتش میپریم؟
ایران تنها کشوری است که زبان ملی اش را که زبان فارسی است بعد از سلطه عرب و مغول و افغان حفظ کرده. در حالی که اسلام تاکید بر زبان عربی به عنوان زبان مشترک مسلمانان دارد. چطور شما زبان ملی را در مقابل زبان مذهبی قرار میدهید؟
«ملی مذهبی» یک تناقض بیمارگونه است که هیچ معنای لغوی یا منطقی و فلسفی ندارد. اما متاسفانه هنوز افرادی با افتخار خود را مضحکه این بیان میکنند و اندیشه ملی مذهبی را تبلیغ میکنند. آنهایی که این بازی های متناقض را پایه نهادند سواد و فهمشان از واژه ها یا ملی گرایی و یا مذهب در حدی کم بود که هم ملی گرایی را ویران کردند و هم مذهب اسلامی شان را و هم ایران را.
اسلام دموکراتیک و ترقی خواه
در اواسط دهه چهل و اوایل دهه پنجاه عدهای بیخردانه یا از سر کند ذهنی و یا حیله و نیرنگ به تعریف واژگانی من درآوردی در عرصه فعالیتهای سیاسی و اجتماعی خود پرداختند و آتش به جان ایران افکندند و بعد از گذشت بیش از نیم قرن همچنان بر سر این نفهمی ایستادهاند و درجنگ با خرد و خردورزی و به دنبال فریب مردمان شب و روز تلاش میکنند.
امثال محمد حنیفنژاد و همفکرانش سعید محسن و اصغر بدیع زادگان، از فارغ التحصیلان دانشگاه و از فعالان نهضت آزادی بودند که به دنبال «اسلام دموکراتیک» و «ترقی خواه» در پی کسب قدرت به مخالفت با حکومت پهلوی پرداختند و ایدئولوژی سازمان منحوث مجاهدین خلق را بنا نهادند.
مفهوم دموکراسی، از تساوی حقوق بین تمام شهروندان صحبت میکند، از شنیده شدن یکسان و از حقوق برابر سیاسی اجتماعی. در حالی که اسلام به صورت غیر قابل انکار یک دین جنسیتی است که هنوز بعد از هزار و چهارصد سال به تساوی حقوق زن و مرد اعتقاد ندارد. دیه زن نصف یک دیه یک مرد است.
اسلام به کودک همسری اعتقاد دارد و مالکیت زوجه (زن) را به زوج (مرد) میدهد. حق سرپرستی کودک با پدر است و اگر پدر بمیرد به پدربزرگ پدری و اگر نباشد به عمو میرسد و نه مادر.
همین مرتجعان به اصطلاح دانشگاه رفته که اغلب از خانوادههای شیعه و آخوندزاده هستند از صفت روحانی و عالم عضمی برای تعریف آخوند مرتجع استفاده میکنند و آنها را تا مقام قضاوت بالا میبرند. همینها به دنبال طالقانی و خمینی به خیابانها رفتند و شعار دادند و با گذشت نیم قرن همچنان بر سر حماقت خود ماندهاند و هر روز به نوعی رنگ عوض میکنند تا حقیقت شومشان از چشم مردمان پنهان بماند.
اسلام دینی است مرتجع و عقب مانده، ضد زن، خشن و تمامیت خواه که پیامبرش را خاتمالنبی میداند و به هیچ صراطی مستقیم نیست. چطور چنین دینی که با گذشت سیزده قرن حتی سر سوزنی تغیر نکرده میتواند دموکراتیک یا ترقی خواه باشد.
تناقض تا چه حد؟ چطور میبایست باور کنیم که کسی که برچسب اسلامی به خود میزند و به دین آبا اجدادیاش پایبند است میتواند برای مردمان دموکراسی و یا ترقی به همراه بیاورد؟ تا کی باید خودمان را فریب بدهیم تا این مزخرفات را باور کنیم؟
اگر به اسلام باور داری یعنی به دموکراسی و آزادی و حقوق مساوی باور نداری. اگر به تساوی حقوق زن و مرد باور داری و میگویی مسلمان هستی دروغ میگویی. و نهایت اگر به دنبال تغییر در اسلام هستی، کافر هستی. زیرا محمد خاتم النبیاست و این بدان معنی است که هیچکس هیچوقت حرف دیگری نمیتواند بزند.
اسلام اعتقاد دارد که من برای رقصیدن و نوشیدن و خوش بودن به جهنم میروم و من اعتقاد دارد اسلام زندگی را به جهنم تبدیل میکند.
خودمان را فریب ندهیم و تکلیفمان را با امثال مجاهدین و دیگر باورمندان اسلامی در صفوف اپوزیسیون جدا کنیم. یا به اسلام باور داری یا به دموکراسی؟ کدام؟
مرگ یکبار و شیون یکبار، اسلام دموکراتیک یک تناقض فاحش است و حرفی است به جد بیمعنا که حتی جدایی دین از سیاست هم نمیتواند مشکلی را مرتفع کند.
باید به دنبال جدایی دیندار اسلامی از سیاست و قدرت باشیم.
*هیربد هیومن تحلیلگر سیاسی و فعال مدنی