عرفان ثابتی- رفتار بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی در شبکههای اجتماعی به ما یادآوری میکند که غلبه بر این صفات، که به آنها خو گرفتهایم، حتی از گذار از جمهوری اسلامی هم دشوارتر است. انقلاب اگر به دگرگونیِ هنجارها و ارزشها نینجامد، زنجیر ستم، تبعیض و خشونت نخواهد گسست و چرخۀ باطل تکرار خواهد شد.
میگوییم از انقلاب ۵۷ عبرت گرفتهایم اما «دوصد گفته چون نیم کردار نیست». جمهوری اسلامی صرفاً نام یک حکومتِ تمامیتخواه نیست که باید بر آن غلبه کرد بلکه در عین حال، تبلور مجموعهای از نگرشها و رفتارها (خودمحقپنداریِ جزماندیشانه، خشونتستایی، نابخردی، نارواداری، انحصارطلبی، قبیلهگرایی، دروغگویی، تهمتپراکنی، هتّاکی و…) است که باید آنها را از خود بزداییم.
رفتار بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی در شبکههای اجتماعی به ما یادآوری میکند که غلبه بر این صفات، که به آنها خو گرفتهایم، حتی از گذار از جمهوری اسلامی هم دشوارتر است.
شگفت نیست که تنها ۲۵ درصد از کل انقلابهایی که از پایان جنگ جهانی دوم تا سال ۲۰۱۴ رخ داده به دموکراتیزاسیون انجامیدهاند («دربارۀ انقلابها»، انتشارات دانشگاه آکسفورد ۲۰۲۲).
تاریخ سرشار است از ستمدیدگانِ پیشین که به ستمگرانِ پسین تبدیل شدند. اریش هونِکِر، کمونیستِ جوان، از ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۵ در زندان براندنبورگ-گوردِن در حبس نازیها بود. اما وقتی در سال ۱۹۷۱ رهبر آلمان شرقی شد هزاران دگراندیش را، از جمله در همین زندانِ بدنام، به بند کشید و سرکوب کرد. نیکولا چائوشسکو، رهبر تمامیتخواهترین نظام کمونیست اروپای شرقی در رومانی، هم پیشتر چند سال را در زندان فاشیستها گذرانده بود.
مارتا نوسبام، فیلسوف آمریکایی، در کتاب «خشم و بخشایش: رنجش، گذشت، عدالت» (انتشارات دانشگاه آکسفورد ۲۰۱۶) مینویسد:«تهذیب نفس دشوار است، اما اگر هیچوقت آن را شروع نکنیم به امری محال تبدیل میشود.»
انقلاب اگر به دگرگونیِ هنجارها و ارزشها نینجامد، زنجیر ستم، تبعیض و خشونت نخواهد گسست و چرخۀ باطل تکرار خواهد شد.
رفتار بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی با یکدیگر- یعنی با هموطنانی ستمدیده که صرفاً گرایشهای سیاسیِ متفاوتی دارند- چنان آکنده از نارواداری، خشونت، خصومت، جزماندیشی، هتاکی، تهمت و افترا و دروغپراکنی است که متأسفانه چیزی جز بازتولید بسیاری از هنجارها و رفتارهای جمهوری اسلامی نیست.
باید پذیرفت که با چهار بحران حاد – بحران «حقیقت»، بحران «محبت»، بحران «ارزشها»، و بحران «آلودگیِ زبانی»- مواجهایم.
ما، به تعبیر واتسلاو هاول، محتاج «سیاست ضد سیاست» هستیم، یعنی سیاستی متضاد با سیاست ماکیاولیستیِ محبوب در میان «تکنیسینهای قدرت».
ما به «سیاستی وجدانمحور» نیاز داریم که با «تن ندادن به بازی سیاستِ سنتی، و در سر نپروراندن سودای کسب مقام و منصب» بکوشد تا «وجدان انسان ــ پدیدهای دستمایۀ استهزای شدیدِ تکنیسینهای قدرت ــ را به نیروی سیاسیِ واقعی تبدیل» کند و عشق، همبستگی، دوستی، همدلی و رواداری را رواج دهد.
از تاریخ باید عبرت گرفت. «هر که نامُخت از گذشتِ روزگار/ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار»
*عرفان ثابتی، جامعهشناس و پژوهشگر فلسفه
منبع: آسو