مجید توکلی فعال سیاسی ایده برگزاری رفراندوم از سوی گروههای اپوزیسیون را یک ایده انحطاطی خوانده و معتقد است حکومتِ رفراندمپذیر، اصلاحپذیر است، اگر رفراندوم در فضای غیرشفاف برگزار شود، همیشه برگزارکننده برنده است.
رفراندم یکی از دو ایدهی اصلی اپوزیسیون است. ایدهای که برخلاف ظاهرِ صلحجویانهاش یک ایدهی ویرانگر و انحطاطی است. در ذهنِ باورمندانش؛ خیابان، مداخله خارجی، اصلاحات ساختاری (و جنگ و…) امکانپذیر نیست. پس در امتناع هرگونه تغییر فقط باید بحرانزایی و بنبستسازی کرد.
معتقدند که اگر مخالفان نمیتوانند، حکومت هم نباید بتواند امور عادی را انجام دهد. شاید در امتناعِ همهچیز امکانی برای گفتگو، توافق و تأسیس باشد. این ایده بر همهناتوانی استوار شده است. یعنی بنبست، عقلانیت میآورد. اما تعارض جدی وجود دارد؛ حکومتِ رفراندمپذیر، اصلاحپذیر است.اگر قدرتِ غیرپاسخگو (و اصلاحناپذیر) بتواند مسئلهها و ضرورتهایش را بشناسد، دیگر نیازی به رفراندم نیست؛ چون پذیرش رفراندم واقعی، همان نتیجهی نهایی است. رفراندم واقعی هم که در موضوع واقعی و با وجود ناظر واقعی (بینالمللی) است. وگرنه در فضای غیرشفاف همیشه برگزارکننده برنده است.
البته اگر همهچیز آنقدر ویران شود و راهی جز رفراندم باقی نماند، همان رفراندم هم باقی نمیماند. اگر هم قدرت اصلاحپذیر باشد که نیازی به رفراندم نیست. درواقع رفراندمگرایان ویژگیها و منطقِ ساختاری این حکومت را نادیده میگیرند. حکومتی که دربرابر مخالفانش و جهان پاسخگو نیست. آنها ایدهی ویرانگر را گُلآرایی و زیباپیچی میکنند و مدعی صلحند. رزومه سیاسی ساختهاند و رسانهپسندند. چهرههایشان سابقه اصلاحطلبی یا فعالیت در فضای مخالفتِ مُجاز دارند. دلبستهی ۵۷اند. از حکومت ناامید و از استمرار وضع موجود خسته شدهاند. احزاب، رسانه و چهرههای متنوع دارند.
آنها در فقدان هر ایدهی پیروزی و نیروی سیاسی که در جهان جدی گرفته شود، حمایت جهانی را هم خواهند گرفت. جهان هم راضی به بسندهکردن به گزینهای است که نیازی به کوشش و سرمایه نداشته باشد. بتوانند تظاهر به صلحدوستی و حمایت از حقوقبشر داشته باشند و چالش و مسئولتی برایش ایجاد نکند. گرچه بدنه اجتماعی ندارند، اما نیروی سیاسی زیادی دارند. باید رضایت و اعتماد جهانی را بهدست آورند. آمادگی و انسجام نیروها و اعتبارسازی رسانهای را پیش ببرند و منتظر تشدید بحرانها و فاجعهها باشند. با شکستهای پیدرپی منفعل شده بودند. اما شکست دیگران امیدوار و فعالشان کرده است.
شکستِ جنبش راه را برای آنها باز میکند. خیابانِ شکستخورده فرصتی برای آنهاست. چنانکه از پایانِ جنبش سبز، انتخابات بنفش و نواصلاحطلبی (اصلاحاتِ اعتدالی-نرمالی) بیرون آمد؛ تصور میکنند که پایانِ براندازیخواهی ۹۶-۹۸-۴۰۱ به نوبراندازی (براندازیِ قانونی-گفتگویی) میرسد.البته ایدهی اصلی در اپوزیسیونِ ایرانی، انقلاب ملی است بهنظرم فعالان متفرق و چپگرایان هم درنهایت به یکی از دو ایدهی انقلاب ملی یا رفراندم بپیوندند (یا حذف شوند). ایدهی انقلاب ملی در مخالفت با ۵۷ سامان یافته است و بر توانایی بسیج تودهای و اطمینانبخشی از آینده پیش میرود.
جریان غالب در جنبش ۴۰۱ گفتمان ملیگرایی را برای صورتبندیِ ایجابیِ مخالفتش ایجاد کرد تا از چهنمیخواهد به چهمیخواهد برسد. آنها مخالفتشان را در ضدیت با کلیتِ ایدهی ۵۷ تعریف میکنند. برای آنها مبارزه، زمانی ارزشمند است که برای ایران، ملت ایران و آیندهی روشن ایران باشد. آنها ۵۷ را در ضدیت با مدرنیتهی غربی، دولتِ ملی (ملت-دولت)، نظمِ سیاسیِ لیبرال و ارزشهای آزادی میبینند و معتقدند تبدیلشدن به کشوری عادی مشابه کشورهایی با نظام لیبرال دموکرات، ایدهآل است. ملیگرایی فقط نمونهی آزموده جهانی نیست، بلکه در ایران امروز امری زنده و قدرتمند است.
آنها معتقد به انقلاب مردمی و تودهایاند. خیابانگرایند. ملیگرایی را صورتبندیِ ایجابی میبینند. در گفتمان ملی برای تغییر؛ همه برای ایران میآیند. برای اقتصاد، فرهنگ و جامعهی ایران میآیند و این میتواند اطمینانبخش باشد و تصویری روشن و برانگیزاننده ایجاد کند. شهروندمحورند. تأکید بر ایدهی شهروندی را نفی تبعیض ساختاری و دربرابر خودی-غیرخودیِ بنیادین موجود و نابرابریهای تاریخی و انباشته میبینند. ایدهشان مشابه انقلابهای اروپای شرقی است. نیاز به حمایت و مداخله خارجی و شانس و اقبال (در رخدادِ بهموقعِ امرِ تحملناپذیر و سلاحپرهیزی) حکومت دارند.
سادهسازی آنها از تغییر میتواند مشکلساز شود. تصویر دقیقی از تمامیتخواهی مدرن، جنبش خیابانی، اهمیت نیروی سیاسی و گفتمان فراگیر، حمایت اطلاعاتی و نظامی جهانی و… ندارند. اهل سادهسازیاند. گرانیها، تبعیضها و سرکوب آزادیها اگر تحملناپذیر شود، فرصتهایی به آنها میدهد.
اما دو گروه دیگر هم در میدان حاضرند. گروم سوم، چهرههای مدنی و رسانهای نوظهورند که معتقد به جریانسازی و هدایت جریانهایند. در موجها، اقبال و همراهی زیاد دارند. معتقد به مبارزه برای مبارزهاند. فراخوانمحورند. همیشه به مبارزه سرگرمند و به مصرف اعتراض تولیدشده مردم مینشینند.نارضایتی، اعتراض، دردورنج و خیابان را مصرف میکنند. به همهچیز رنگ خودشان را میزنند و شعارشان را میچسبانند. انگیزشی، احساسی و معمولاً با بزرگنمایی و شورمندی درپی جریانسازی میروند. مبارزه برای آنها همهچیز است. حتی با دوستانشان مبارزه میکنند. ایده و برنامهای ندارند..
سیاسی نیستند. توانایی پاسخ به چالشها را ندارند. با موجها میآیند و زود میروند. اهل مسئولیت و پاسخگویی نیستند. در بلندمدت تودهی مردم رهایشان میکند و نمیتوانند اعتماد نیروهای سیاسی را بهدست آوردند. برای نمایشِ همراهی جهانی مناسبند. ولی هیچ سیاستمداری جدیشان نمیگیرد. برای آنها همهچیز تصادف و اتفاق است. بهنظرشان فراخوان معجزه میکند. از نیروهای متفرق و سرخورده یارکشی میکنند. همدیگر را سریع جذب و سریعتر از آن دفع میکنند. درنهایت به گروه اول یا دوم میپیوندند. معمولاً فعال حقوق بشر میشوند. به ایران و هیچچیز دلبسته نیستند. خودمحورند.
گروه چهارم چپ شورایی است. میدانند که مردم ایران از مارکسیستها بیزارند. پس باید با نقابها و عنوانهای دیگر فعالیت کنند. شعار و نمایش را بلدند. چون مردم با آنها نیستند، بر پیشروبودن و متفاوتبودن تأکید میکنند. مانند گروه سوم اهل ماجراجویی و نمایشند. رسانه دارند. صنفیگرایند.به نفوذ در گروههای کوچک سودجو، سازماندهی میگویند. اقلیتگرایند. عاشق اسلحه و چریکبازیاند. در ستیز با غربند. چون مردم غربدوست و مدرنگرایند، از ملت ایران بیزارند. آنها در ایران جایی ندارند؛ پس درپی تکهتکهکردن و پارهپارهکردن ایراناند. با هر جدایی و ویرانی همراهاند.
آنها همیشه هستند و مزاحم هرگونه خیر عمومی خواهند شد. باید نادیدهشان گرفت و البته نفوذ و حضورشان را افشا کرد و هشدار داد. به ملیگراها نمیپیوندند. با رفراندمگراها هم همکاری نمیکنند. با هیچکس نمیتوانند همکاری کنند. فقط ویران میکنند و درنتیجه بهکار رفراندمیها میآیند.
آیا تغییری صورت میگیرد. بهسختی بتوان در این وضعیت پاسخی داد. فرصت کوتاه و امکانها محدود است. تغییر همچنان نیاندیشیده است. سازمان، برنامه و پاسخی وجود ندارد. حتی نمیدانند که چهکسانی، برایچه و برای چهکسانی انقلاب میکنند. چه کسانی سود میبرند. چه کسانی زیان میبینند.
اگر تغییری در کار باشد، احتمالاً تغییری تودهای با حمایت یا مداخله جهانی و شاید در زمان نافرمانیهای درون ساختار باشد. مردم برنامه را بهمثابه سازمان میبینند. مسئلهشناسی و پاسخهای پرجزئیات هم بهمثابه برنامه دیده میشود. همین، باید به پرسشهای کلیدی و امر تحملناپذیر پرداخت.
*مجید توکلی فعال و تحلیل گر مسائل سیاسی