استبداد ترور وجدان است و تروریسم تئاتر خشونت است.
آشوربانیپال شش قرن پیش از میلاد مسیح در کتیبهای چنین شرح رفتارش را هراس افکنی یا که حک کرده است:
“زبان کسانی را بریدم که دهان یاوهسرای خود را به کفرگویی گشوده و بر من، شاهزاده خداترس توطئه کرده بودند و چونان گوسفندان گلوی شان را بریدم”.
به همین شکل شرحی از قساوتها که ریشه در نفرت از دیگری دارد را میتوان در تاریخی از قساوت و شقاوت در گاهگاه تاریخ به تماشا نشست. تاریخ علاوه بر آن که ثبت شقاوت و عطش به رقیب کشیست، اجرای خشونت نیز بوده و همچنان نیز هست. اما پرسش علاوه بر آن که میباید متوجه به این امر باشد که چرا شقاوت اجرا شده است، باید متوجه این نکته نیز باشد که چرا همچنان نیز اجرا میشود و تئاتر خشونت همچنان بازیگراناش را تازه و به روز میدارد؟
تاریخ برای من از انکار موجودیت رقیب و حذف وحشتناک او گشوده و فهمیده میشود و در گفتمان استبداد، ترور وجدان است. رقیب استبداد همان مردمی هستند که در کوچه و خیابان و بازار، با حضور وهم آمیز قدرت که همان خشونت است سرکوب و خفه میشوند.
استبداد ترور وجدان و لبخند است و آنچه ترور را در قالب تروریسم از سایر خشونتها جدا میسازد این است که تروریسم متشکل از اعمالیست برای جلب توجه افکار عمومی که به شکلی دراماتیک انجام میشود و هراسی ایجاد میکند که از قربانیان واقعی آنها فراتر میرود. در واقع در امر به ترور و اجرای آن، هویت قربانی یا قربانیان اغلب در درجه دوم اهمیت قرار دارد و یا اصلا اهمیتی ندارد. به عبارتی آنجا که در روی صحنه نمایش، قربانی در گاه کتک و تحقیر و شکنجه میگوید: “مردم من را ببخشید”، نه وضعیت او و نه درد و شرمندگی او کوچکترین اهمیتی برای دستگاه ترور ندارد بلکه کاشتن بذر هراس در وجدان و ضمیر مخاطب، هدف اجرای خشونت و ترور میباشد. به عبارتی تنها مردمی مهم هستند که این رخداد را تماشا دارند و تمایز میان قربانی واقعی و مخاطب، ویژگی ترور وجدان در ساختار استبداد است و حامل این پیام: فرمان ببر، رام شو، تا قربانی ات نکنم. تنها برهگان (بره ها) مشمول رحمت خداوند هستند و تنها برهها در سیطره حضور تئاتر خشونت فرصتی برای دیرتر مردن خواهند داشت.
نویسنده: سعدی خراسانی