به گزارش فرانیوز، نگاهی داریم به عناوین و گزارشات چند روزنامه صبح کشور که در ادامه می خوانید؛
روزنامه وطن امروز به مطلبی با عنوان پیام پوتین از روسیه با تاکر! پرداخت و نوشت:
ولادیمیر پوتین یک بار دیگر ثابت کرد بازیگری ماهر و توانمند در شطرنج سیاست بینالملل حداقل در مواجهه با غرب است؛ جبههای که از سال ۱۹۹۱ و بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همچنان نگرش «جنگ سردی» خود به روسیه را حفظ کرده است.
یکی از ویژگیهایی که رئیسجمهور روسیه را از دیگر رهبران جهان متمایز میکند زمانبندی او در ارسال پیام است. حاکم بلامنازع کاخ کرملین در مواجهه با غربیها که در پساجنگ سرد، روسیه و رئیسجمهور غربگرای آن بوریس یلتسین را تحقیر کردند و به «باشگاه اروپاییها» راه ندادند، میداند باید چه پیامی را و در چه زمانی به آنها ارسال کند.
چه زمانی که سال ۲۰۱۴ با فتح «کریمه» پاسخ کودتای آمریکایی در اوکراین را داد و چه زمانی که پس از یک دهه و جدی شدن حضور مجدد ترامپ در انتخابات آمریکا روبهروی خبرنگار نزدیک به دونالد ترامپ نشست. ولادیمیر پوتین برای نخستین بار از زمان حمله به اوکراین، با یک خبرنگار آمریکایی گفتوگو کرد، آن هم تاکر کارلسون، خبرنگار طرفدار دونالد ترامپ که به تازگی از شبکه جمهوریخواهان؛ فاکسنیوز کنار گذاشته شده است.
«اعتماد تاکتیکی» پوتین در لحظهای حساس که کییف با مشکلات جدی در میدان نبرد مواجه شده و شکافها در ایالات متحده بر سر کمکهای آمریکا به اوکراین، پیام دیگری است که به پوتین چهره یک فاتح بزرگ را بخشیده است.
فقط کافی است به مواضع جدید ترامپ و همزمانی این گفتهها با مصاحبه تلویزیونی پوتین با تاکر کارلسون توجه کرد تا تاثیرات بازگشت ترامپ به کاخ سفید بر اوکراین و رو کردن برگ برنده از سوی پوتین به غربیها در این برهه زمانی مشخص شود.
دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق آمریکا در کمپین انتخاباتیاش در دانشگاه کارولینا در تشدید حملات خود به ناتو مدعی شد به یک رهبر خارجی گفته است روسیه را تشویق میکند «هر کاری که میخواهد» در قبال کشورهای عضوی که از نظر او به اندازه کافی برای دفاع از خود هزینه نمیکنند، انجام دهد.
رئیسجمهور روسیه در گفتوگوی طولانی خود تلاش کرد به غربیها درس تاریخ بدهد. او به آنها یادآوری کرد درباره روسیه چه اشتباهات بزرگی کردهاند و حالا با پیامد طبیعی اقدامات خود روبهرو شدهاند. پوتین از اسناد تلاشهای مسکو برای پیوستن به ناتو رونمایی کرد اما در عوض پذیرش روسیه، تلاش کردند با گسترش ناتو به مرزهای روسیه، دروازههای جهنم را به روی این قدرت جهانی باز کنند.
مهمترین پیام این مصاحبه ۲ ساعته همان است که والاستریت ژورنال و نیویورکتایمز نقطه تمرکز خود را بر آن قرار دادند: اینکه مصاحبه ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه با تاکر کارلسون، روزنامهنگار آمریکایی نشان داد غرب نتوانسته رهبر روسیه را منزوی کند. نیویورکتایمز هم نوشت بهرغم این واقعیت که کشورهای غربی قصد داشتند رئیسجمهور روسیه را از «باشگاه رهبران جهان» کنار بگذارند، پوتین اکنون منزوی به نظر نمیرسد. این روزنامه خاطرنشان میکند که رهبر روسیه اکنون از نوعی محبوبیت در ایالات متحده برخوردار است. به گزارش اسپوتنیک، تاکر کارلسون، مجری سرشناس خبری تلویزیونی ایالات متحده آمریکا با ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه مصاحبه کرد. این مصاحبه تنها طی ۲ ساعت، میلیونها بازدید از پلتفرمهای این روزنامهنگار آمریکایی دریافت کرد. مکالمه طولانی بود و نهتنها برای مخاطبان غربی، بلکه مخاطبان روس نیز مصاحبهای کاملا صریح بود.
تاکر کارلسون مصاحبه را به این ترتیب آغاز کرد: ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ شما کشور خود را خطاب قرار دادید… این را گفتید (عملیات ویژه را شروع کردید) زیرا به این نتیجه رسیدید که با کمک ناتو، آمریکا میتواند ناگهان به روسیه حمله کند. برای آمریکاییها، این (گزاره) مانند پارانویاست. به نظر شما چرا آمریکا میتوانست به طور غیرمنتظره حمله کند؟ ولادیمیر پوتین این سخنان را رد کرد: من این را نگفتم و سپس شروع به پرسیدن از مصاحبهکننده کرد. رئیسجمهور روسیه با اشاره به برنامه محبوبی که این روزنامهنگار در شبکه اجتماعی X (توئیتر سابق) اجرا میکند، گفت: آیا ما در حال برگزاری یک تاکشو هستیم یا گفتوگوی جدی؟ * گشتوگذار در تاریخ پوتین شاید برای نخستینبار، تمام موضوع را برای غرب شرح داد و به طور خلاصه تاریخچه روس – کییف، روابط پادشاهی مسکو با همسایگانش و رویدادهای قرن هفدهم، زمانی که قسمت کرانه چپ اوکراین با روسیه متحد شد را بازگو کرد. رئیسجمهور روسیه یک پوشه خاکستری به روزنامهنگار داد و افزود: اینها کپی اسنادی از آرشیو است. در اینجا نامههای بوگدان خمیلنسکی است، فردی که در آن زمان قدرت را در این بخش از سرزمینهای روسیه که ما اکنون اوکراین مینامیم، کنترل میکرد…. در اینجا کپی این اسناد آمده است.
آنها را به عنوان یک خاطره خوب برای شما میگذارم. وی همچنین درباره رویدادهای بعدی، درست تا پایان قرن بیستم صحبت کرد و به موضوع نزدیک شدن به غرب پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پرداخت. او همچنین با جزئیات بیشتری توضیح داد چگونه با رئیسجمهور آمریکا «بیل کلینتون» درباره پیوستن روسیه به ناتو صحبت کرده است.
پوتین برای نخستینبار فوریه ۲۰۲۲ به طور علنی اعلام کرد چنین برنامههایی وجود داشت. رهبر روسیه خاطرنشان کرد: در یک جلسه اینجا، در کرملین، با بیل کلینتون که در حال ترک قدرت بود (سال ۲۰۰۰ تقریبا) – دقیقا اینجا در کنار یکدیگر، در اتاق بغلی – از او یک سوال پرسیدم: گوش کن بیل! تو چه کار میکنی؟ فکر کنید اگر روسیه سوال پیوستن به ناتو را مطرح کند، آیا این امکان وجود دارد؟ ناگهان گفت: میدانی؟ این جالب است، من فکر میکنم. وقتی هنگام شام ملاقات کردیم، او گفت: من با مردمم، با تیمم صحبت کردم؛ نه! اکنون غیرممکن است. وی افشاگری دیگری نیز کرد. پوتین یادآور شد بهرغم تضمینهای دوستی، ایالات متحده از تروریستهای فعال در قفقاز حمایت کرد.
رئیسجمهور روسیه ادامه داد: من یک بار این موضوع را با همکارم، رئیسجمهور ایالات متحده، مطرح کردم. میگوید: نمیشود، مدرک داری؟ من موافقم. من برای این گفتوگو آماده بودم و این مدرک را به او دادم. او نگاه کرد و میدانید چه گفت؟ من عذرخواهی میکنم اما اینطور بود، نقل میکنم: خب! من تنبیهشان میکنم. ما منتظر ماندیم و منتظر پاسخ بودیم. هیچ پاسخی وجود نداشت. پوتین یکی دیگر از نکات مهم در روابط با ایالات متحده را ماجرای ایجاد سیستم دفاع موشکی آمریکا در شرق اروپا خواند. در آن زمان مسکو چنین تصمیم یکجانبهای را تهدیدی برای امنیت روسیه میدانست. بنابراین مسکو به واشنگتن پیشنهاد ایجاد یک چتر دفاع موشکی مشترک را داد. من میگویم: تصور کنید اگر با همچنین وظیفه استراتژیک جهانیای را در زمینه امنیت حل کنیم جهان تغییر خواهد کرد. ما احتمالا اختلافاتی خواهیم داشت؛ احتمالا اقتصادی و حتی سیاسی اما شرایط را در جهان به طور اساسی تغییر خواهیم داد…. سپس وزیر دفاع [رابرت] گیتس، مدیر سابق سیا و وزیر خارجه [کاندولیزا] رایس به این دفتر آمدند، جایی که ما اکنون در آن صحبت میکنیم. اینجا، سر این میز، برعکس، نشستند و به من گفتند: بله! فکر کردیم، موافقیم. میگویم: خدا را شکر، عالیه؛ «اما با چند استثنا».
کارلسون پرسید: بنابراین شما ۲ بار توضیح دادید که چگونه روسای جمهور آمریکا برخی تصمیمها را گرفتند و سپس تیمهای آنها این تصمیمها را از مسیر خارج کردند؟ پوتین تأیید کرد: دقیقا همینطور است. در نهایت ما را از خود راندند. * اوکراین و عملیات ویژه نظامی رهبر روسیه به تفصیل درباره وقایع اوکراین در ۲۰ سال اخیر صحبت کرد؛ میدان ۲۰۰۴، دوره ویکتور یوشچنکو، اجلاس بخارست در سال ۲۰۰۸ جایی که کییف و تفلیس به ناتو دعوت شدند، روی کار آمدن ویکتور یانوکوویچ، موضوع ارتباط با اتحادیه اروپایی و کودتای خونین ۲۰۱۴. پوتین گفت: در جریان این رویدادها، واشنگتن از مسکو خواست رئیسجمهور اوکراین را «آرام» کند و در ازای آن قول داد مخالفان را آرام کند. وی اظهار کرد: یانوکوویچ همانطور که آمریکاییها از ما خواستند از نیروهای مسلح یا پلیس استفاده نکرد و مخالفان مسلح در کییف کودتا کردند. چه مفهومی دارد؟ او گفت: میخواستم از رهبری وقت ایالات متحده بپرسم. پوتین سپس افشاگری دیگری را به اشتراک گذاشت: من نمیدانستم چگونه این کار را انجام خواهیم داد اما آماده انجام آن بودم.
رئیسجمهور روسیه اظهار کرد: من کاملا مطمئن بودم و اکنون به شما میگویم من صادقانه معتقد بودم ما توانستیم افرادی را که در دونباس زندگی میکنند متقاعد کنیم – آنها هنوز هم باید متقاعد شوند که به چارچوب دولت اوکراین بازگردند – سپس بتدریج زخمها شفا خواهد یافت… اما هیچکس این را نمیخواست، همه میخواستند موضوع را فقط با کمک نیروی نظامی حل کنند. رئیسجمهور روسیه گفت: ما نمیتوانستیم این اجازه را بدهیم. پوتین تأکید کرد: روسیه مجبور شد از مردم خود محافظت کند.
کارلسون پرسید آیا اهداف عملیات ویژه نظامی محقق شده است؟ رئیسجمهور روسیه پاسخ منفی داد و گفت: اما مثلا نازیسازی شکل نگرفت. وی در عین حال تاکید کرد همه چیز از طریق مذاکره به دست میآید. * جهان در حال تغییر است آنها همچنین درباره انفجار «خطوط لوله نورد استریم» صحبت کردند. این روزنامهنگار به رئیسجمهور روسیه پیشنهاد کرد دادههای موجود در روسیه را درباره کسانی که در این امر دخیل هستند فاش کند: «شما برنده جنگ تبلیغاتی بودید».
پوتین به طور غیرمنتظرهای پاسخ داد: شکست دادن ایالات متحده در جنگ تبلیغاتی بسیار دشوار است، زیرا این کشور تمام رسانههای جهان و بسیاری از رسانههای اروپایی را کنترل میکند. ذینفع نهایی بزرگترین رسانههای اروپایی، بنیادهای آمریکایی هستند؛ آیا شما این را نمیدانید؟! بنابراین شما میتوانید در این کار شرکت کنید اما همانطور که میگویند، برای خودتان گرانتر است. ما بسادگی میتوانیم منابع اطلاعاتی خود را افشا کنیم اما به نتیجه نخواهیم رسید.
کارلسون موضوع دیگری را مطرح کرد؛ جهان چندقطبی. کارلسون از پوتین خواست توضیح دهد جهان چندقطبی چیست. رئیسجمهور روسیه تاکید کرد جهان همچنان باید متحد باشد تا امنیت مشترک باشد. وی تاکید کرد: علاوه بر این، همه چیز در حال تغییر است: از جمله موقعیت ایالات متحده در صحنه جهانی. با این حال، همه نخبگان غربی نمیخواهند این را بپذیرند. در ارتباط با بازسازی جهان، رئیسجمهور روسیه با اشاره به «نوآوری»، به ایلان ماسک اشاره کرد که شرکتش تراشهای را در مغز انسان کاشته است. وی معتقد است متوقف کردن یک سرمایهدار غیرممکن است اما «باید به نحوی با او مذاکره کنیم»، چرا که این روند «باید با رعایت برخی قوانین متعارف شود». در این مصاحبه چین به طور جداگانه مورد بحث قرار گرفت. رئیسجمهور روسیه این افسانه را رد کرد که روسیه کشور تحت سلطه چین خواهد شد: اولا کشورها روابط همسایگی دارند و ثانیا فلسفه سیاست خارجی آنها غیرتهاجمی است. * به هر حال به توافق خواهند رسید
رئیسجمهور روسیه درباره درگیری اوکراین توضیح داد: میتوان گفت این اشتباه ما بود که اقدامات را تشدید کردیم و با کمک سلاح تصمیم گرفتیم این جنگ را پایان دهیم. همانطور که گفتم جنگ در سال ۲۰۱۴ در دونباس شروع شد اما من شما را عمیقتر به عقب بازمیگردانم، قبلا در این مورد صحبت کردهام، من و شما بتازگی در این مورد بحث کردهایم. سپس به سال ۱۹۹۱ بازگردیم، زمانی که به ما قول داده شد ناتو را گسترش ندهیم، به سال ۲۰۰۸ بازگردیم، زمانی که دروازههای ناتو باز شد، به اعلامیه استقلال اوکراین بازگردیم، جایی که خود را یک کشور بیطرف اعلام کرد. اجازه دهید به این واقعیت بازگردیم که پایگاههای ناتو، پایگاههای آمریکایی و بریتانیایی در خاک اوکراین ظاهر شدند و این تهدیدات را برای ما ایجاد کردند. بیایید به این واقعیت بازگردیم که یک کودتا در اوکراین در سال ۲۰۱۴ انجام شد. بیمعنی، درست است؟ میتوانید این توپ را بینهایت به جلو و عقب بچرخانید اما مذاکرات را متوقف کردند. خطاست؟ بله! اصلاحش کنید، ما آمادهایم. چه چیز دیگری وجود دارد؟ وی افزود دیر یا زود میتوان با اوکراین به توافق رسید: «به هر حال روابط بین مردم بازسازی خواهد شد». زمان زیادی طول خواهد کشید اما پوتین تاکید کرد این اتفاق خواهد افتاد.
روزنامه تجارت در گزارشی با عنوان تحریمهای بینالمللی ترمز اقتصاد ایران نوشت:
گروه اقتصاد کلان: از آغاز انقلاب اسلامی تاکنون، اقتصاد ایران با دورهها و چالشهای مختلفی روبرو شده است. تحریمهای بینالمللی به عنوان یک چالش اقتصادی مهم در طول سالها بیش از همه اثرگذار بوده است، نوسانات قیمت «نفت»، به عنوان اصلی ترین منبع درآمدی کشور در سال های طولانی، به ویژه در سال های جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، از جمله مشکلاتی بود که در سر راه توسعه و رشد اقتصادی کشور وجود داشت، هرچند در دهههای اخیر، تلاشهایی برای تنوع بخشی به اقتصاد و تلاش جهت توسعه صنعتی صورت گرفته است، اما با وجوداین تلاشها، چالشهای مستمری مانند؛ تورم، بیکاری، و نوسانات ارزی باقیماندهاند، از سوی دیگر بخش خصوصی نیز با محدودیتهایی روبرو بوده که انجام برخی از اصلاحات را ضروری ساخته است. هر چند دولتهای مختلف تاکنون تلاشهایی برای اصلاحات اقتصادی انجام دادهاند، اما چالشها همچنان باقی ماندهاند که در نتیجه آن، توسعه اقتصادیِ پایدار را تحت تاثیر قرار داده است.
چالش های مهم اقتصادی از انقلاب تاکنون
به گزارش «تجارت»، به نظر کارشناسان، تحریمهای بینالمللی از جمله چالشهای اساسی به شمار می آید که به کشور تحمیل شدهاند و تأثیرات وسیعی بر بخشهای مختلف اقتصادی داشتهاند. نوسانات قیمت نفت بهعنوان منبع اصلی درآمد کشور به ویژه در دهههای اخیر، باعث نارسایی در بودجه و تأثیرات منفی در اقتصاد شده است. بیکاری و کمبود فرصتهای شغلی نیز چالشی اساسی برای جوانان و جامعه بهشمار میآید. علاوه بر این تورم و نوسانات ارزی نیز از چالشهای دائمی اقتصادی هستند که تأثیرات آنها بر قدرت خرید مردم و پایداری کسب وکارها کاملاً مشهود است. صاحبنظران معتقدند؛ نقاط ضعف در تدابیر مالی و مدیریت اقتصادی نیاز به اصلاحات جدی دارند تا بتوان به چالشهای اقتصادی پاسخ داد تا راهبردی کارآمد برای توسعه پایدار و پیشرفت ایجاد شود.
کاهش درآمدهای نفتی پس از پیروزی انقلاب
بر اساس این گزارش، بعد از انقلاب اسلامی، تولید نفت کشور از ۶ میلیون بشکه در روز به ۴ میلیون و صادرات آن از ۵/۵ میلیون بشکه به ۴/۲ میلیون بشکه در روز کاهش یافت و متقابلاً میزان مصرف داخلی با افزایش بیش از سه برابری مواجه و بتدریج از نیم میلیون بشکه به ۶/۱ میلیون بشکه در روز رسید و این روند به صورت مستمر ادامه یافت. به این ترتیب به گفته کارشناسان؛ با وجود مشکلات فراوان در عرصه سیاسی، داخلی و… حاکمیت همواره در تلاش بوده تا با استفاده از ظرفیت های موجود در کشور، در مسیر رشد و خودکفایی گام بردارد. یکی از عوامل اساسی این توانمندی، تنوع بخشی در منابع و تلاش برای کاهش وابستگی به درآمد نفتی بوده است. توسعه بخشهای مختلف اقتصادی از جمله صنعت، کشاورزی و خدمات، کمک کرده است تا ایران از تغییرات قیمت نفت کمتر تحت تأثیر قرار گیرد.
سیاستهای دولت در زمینه توسعه بخش خصوصی و ایجاد اشتغال نیز اهمیت داشته است. علاوه بر این توجه به دانش بنیان و استارتاپ که از جمله رهنمودها و تاکیدات شدید مقام معظم رهبری در شعارهای سال به شمار می اید باعث توجه به بخش علم و فناوری و حمایت از استارتاپها با توجه به نقش مهم آنها در تجدید ساختار اقتصادی و افزایش تولید و اشتغال، باعث شده تا محدودیت ها در برخی از موارد جای خود را رشد و پیشرفت دهد تا با استفاده از منابع طبیعی و پتانسیلهای داخلی، حتی در شرایط دشوار نیز به دنبال راهکارهای نوآورانه باشد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، کارشکنیهای بیگانگان سبب شد تا درآمدهای نفتی کشور به شدت کاهش یابد.
روزنامه شرق در گزارشی با تیتر نفستنگی بورس نوشت:
حضور پررنگ دولت در بازار سرمایه، نفس بورس را گرفته است. این نکتهای است که بارها فعالان بورس به آن اشاره کردهاند. اخیرا محمد نجفیعرب، رئیس اتاق بازرگانی تهران، با انتقاد از عدم تکلیف حدود ۱۱ساله دولت در واگذاریها، اعلام کرده که حدود ۸۵ درصد از بورس و فرابورس را شرکتهای دولتی و شبهدولتی تشکیل میدهند و سهم بخش خصوصی خالص تنها کمتر از ۱۵ درصد است. او یادآور شده که دولت باید طبق اصل ۴۴ قانون اساسی، تا سال ۹۳ کلیه واگذاریها را به بخش خصوصی انجام میداد که این موضوع اتفاق نیفتاده است. جالب اینجاست که حضور ۸۵درصدی دولت در بورس، در حالی مطرح است که همزمان با دخالتهای مستمر دولت در بازار سرمایه، سازمان بورس بهعنوان نهاد ناظر و بانک مرکزی بهعنوان تصمیمگیرنده در حوزه سیاستهای پولی نیز در این بازار ایفای نقش میکنند. این یعنی در کشور هیچیک از نهادهای فوق بهصورت مستقل کاری را انجام نمیدهند. سازمان بورس برای تصویب برخی قوانین با محدودیتهایی مواجه بوده و در ادامه بانک مرکزی به دلیل مواردی درباره تورم، مجبور به اتخاذ تصمیماتی میشود که چندان برای بازار خوشایند نیست. حالا باید به این آش شور، چاشنی یک دخالت غیرمستقیم در قالب مدیریت شرکتها را هم اضافه کنیم.
مدیریت دولتی بر گرده مالکیت خصوصی
جایگاه دولت و شرکتهای دولتی در بازار سرمایه در کشورهای مختلف وابسته به قوانین و جایگاه دولت در اقتصاد متفاوت است. برای مثال، مطالعه ترکیب سهامداری کشورهای مختلف بیانگر آن است بهصورت متوسط بیش از ۴۰ درصد بازار سرمایه جهان در اختیار سرمایهگذاریهای نهادی (صندوقهای بازنشستگی و بانکهای سرمایهگذاری) است که در این بین سهم این بخش در بورس آمریکا ۷۲ درصد اما در اقتصاد چین فقط ۹ درصد است.
سهم بخشهای عمومی اعم از دولتهای محلی، شهرداریها و دولتهای فدرال هم بهصورت متوسط ۱۴ درصد است و سهم این بخش در بورسهای آمریکا و چین ۲۳ و ۳۸ درصد است. شرکتهای خصوصی و سرمایهگذاران استراتژیک نیز عموما وزن ۱۸درصدی دارند و سهام شناور در بورسهای جهانی بهصورت متوسط ۲۷ درصد است.
در ایران اما اگرچه خصوصیسازی در برخی بخشها انجام شد، در عمل عمده واگذاریها به بخش عمومی و سهام عدالت بود. بنابراین اکنون بیش از دوسوم بازار در اختیار این دو بخش بوده و دولت همچنان در شرکتهای اصل ۴۴ سهامدار است و به این واسطه ۱۰ درصد مالکیت بازار را مستقیما در اختیار دارد.
عباسعلی حقانینسب، تحلیلگر بازار سرمایه، پیش از هر چیزی در بحث سهم ۸۵درصدی دولت این را خاطرنشان میکند که لازم است در نظر گرفت دو موضوع مطرح است؛ مالکیت دولتی یا مدیریت دولتی. از نگاه او، در بحث مالکیت دولتی، سهم ۸۵درصدی برای دولت عدد درستی نیست و حتی بالای ۷۰ درصد هم نمیتواند باشد، اما از آنجایی که مدیریت شبهدولتیها و مدیریت سهام عدالت توسط دولت انجام میشود و عملا مدیریت در دست دولت است، این را میتوان به راحتی گفت که بالای ۷۰ درصد بورس ایران، مدیریت دولتی دارد.
به باور این کارشناس، از قضا مشکل اصلی هم همین مدیریت است و اینکه مالکیت دولتی نباشد، ولی مدیریت دولتی باشد یکی از سازوکارهای شترمرغی ناکارآمد است؛ چون در این صورت عملا مدیری در شرکت دارید که نفع خودش را در مالکیت نمیبیند و دل نمیسوزاند و اتفاقا این یکی از سرمنشأهای ناکارآمدی است. درحالیکه اگر مالک و مدیر این شرکتها هر دو دولت بود، حداقل در جهت منافع خود مدیریت کارآمدتری داشت اما حالا هیچ تلاشی برای ثروتسازی و سودآوری نمیشود.
حقانینسب میگوید: «ما در اقتصاد و حسابداری یک تئوری داریم به نام تئوری نمایندگی که بر اساس آن معتقد هستیم موجب تضاد منافع میشود. در این شرایط، مدیر به دنبال حداکثرسازی منافع خودش است و سهامداران نیز به دنبال منافع خودشان هستند؛ ولی این منافع با هم یکی نیستند و نهایتا تضاد منافع منجر به ناکارآمدی، عدم شفافیت و تصمیماتی میشود که اکنون در شرکتها شاهد آن هستیم. سه حالت وجود دارد؛ اول مالکیت خصوصی و مدیریت خصوصی، دوم مالکیت دولتی و مدیریت دولتی و سوم مالکیت خصوصی و مدیریت دولتی. در بین این سه حالت، بدترین حکمرانی اقتصادی در شرکتها و در بازار سرمایه همین حالت سومی است که ما داریم. نمونه شفاف آن هم صنعت خودروسازی است».
این تحلیلگر باور دارد حضور ۸۵درصدی مدیریت دولتی در بورس، تأثیر منفی و شدیدی بر بورس کشور داشته و دارد؛ چون دولت بهعنوان حکمران اقتصادی و ناظر، خودش فعالیت اقتصادی دارد و بیطرف نیست؛ به این معنا که از یک سو با برخی مقررات در پوشش نظارت و دخالت برخی کارها را انجام میدهد و از سوی دیگر بعضی کارهایش را هم از طریق همین مدیریت شرکتها پیش میبرد.
او ادامه میدهد: «این موضوع را با بازار مسکن مقایسه کنید؛ یک طرف آن بازار زمین و ساختمان است که در دست دولت نیست و خارج از بورس است و یک طرف آن بازار سرمایه مثلا در بخش پتروشیمیها و نرخ خوراک آن است که در بورس و تحت سلطه دولت هستند. طبیعتا دولت مدیریت شرکتها را در بورس دارد و میتواند در صنعت پتروشیمی برای تأمین کسری بودجه خود، نرخ خوراک را افزایش دهد. آن مدیر دولتی هم که در صنعت پتروشیمی نهادند، چون دولتی است و به فکر منافع دولت، بدون هیچ توجهی به منافع سهامداران، هیج اعتراضی نمیکند. پس نهایتا دولت به این وسیله و همچنین با توجه به اینکه کل سازمان بورس در کنترل دولت است، چون رئیس آن وزیر اقتصاد است، منافع خود را با حداقل واکنشها پوشش میدهد. در این میان تنها منافع سهامداران است که نابود میشود. طرف دیگر قیاس اما بازار ملک است که درگیر سوداگری شده است. درحالحاضر ارزش بازار سرمایه به دلیل نظارت و مدیریت دولتی آنقدر محدود شده است که ارزش کل شرکتهای بورس و فرابورس ایران به اندازه یکی از خیابانهای کوچک شمال تهران مثل ولنجک هم نیست. وضعیت این همه شرکت بزرگ در کشور به دلیل تضاد منافع در حکمرانی دولتی و سرکوب آن، به جایی رسیده که به اندازه یک خیابان کوچک در بازار ملک هم ارزش ندارند. چون مدیریت حوزه مسکن و مالکیت آن عموما در دست دولت نیست، این بازار بالای ۸۰ درصد منابع ثروت کشور را شامل میشود. بااینحال، چهار سال است که مالیات کالاهای مصرفی مردم بهویژه زمین و مسکن در مجلس تصویب نمیشود، اما در مقابل بیشتر فشارهای مالیاتی را به شرکتهای تولیدی میآورند که سهامداران آن مردم هستند و مدیران دولتی دارند».
دولت بورس را کمعمق کرد
غلامحسین سلامی، کارشناس ارشد بورس نیز تبعات حضور ۸۵درصدی دولت در بورس را اینگونه توضیح میدهد: «این ۸۵ درصد شامل شبهدولتیها و خصولتیها میشود؛ یعنی شرکتهای متعلق به بخش عمومی. ازجمله تبعات اصلی این موضوع در بازار سرمایه، این است که اینها معمولا سهام شرکتهایشان را در دست خودشان نگه میدارند و به قولی روی سهم میخوابند؛ چراکه این برایشان یک سرمایهگذاری است تا بتوانند سالها در هیئتمدیره شرکتها حضور داشته باشند. این اتفاقی است کاملا برعکس کشورهای دیگر؛ چون با این کار سهام شناور این شرکتها پایین است و متوسط آن شاید به ۱۰ درصد هم نرسد. این موضوع موجب میشود عمق بورس کم شود. کمشدن عمق بورس، آن را نسبت به عرضه و تقاضا شدیدا حساس میکند؛ یعنی به محض افزایش تقاضا، سریعا قیمت بالا میرود و به محض افزایش عرضه، قیمت کاهش مییابد. همین مسئله موجب شده بورس سالهاست برای سهامداران خرد بازدهی ندارد. در سه سال اخیر بورس روی هم رفته ۲۰ درصد هم بازدهی نداشته آن هم در شرایطی که تورم این سه سال مجموعا ۱۵۰ درصد است».
به گفته این کارشناس، بازدهی که درحالحاضر بازیگران بازار میگیرند، صرفا از طریق نوسانگیری است؛ درحالیکه نوسانگیری در بازار سرمایه در دنیا اصلا متعارف نیست. از نگاه سلامی، در کشورهای مطرح و بورسهای مهم جهان، با تغییر و رشد در شرکتها است که قیمت سهام آنها افزایش پیدا میکند اما در ایران سهامداران با هم تصمیم میگیرند که در یک زمان بفروشند تا قیمت پایین بیاید و بعد بلافاصله شروع میکنند به خریدن تا قیمت سهام بالا برود، آن را بفروشند و نوسانی بگیرند. به همین دلیل است که مردم عادی حاضر در بورس، هر روز بیشتر از بورس ناامید میشوند و به سمت بازارهای دیگر مثل طلا و سکه میروند.
او تأکید میکند: «بنابراین همانطور که گفتم کمعمقشدن بورس بدترین نتیجه حضور گسترده دولتیها در بورس است. بیش از دو سال است که شاخص روی حدودا دومیلیونو صد مانده و این نشان میدهد مردم عادی در بورس دستاورد و عایدی نداشتهاند».
فریب بزرگ
سلامی در ادامه به وضعیت بورس در سالهای ۹۸ و ۹۹ اشاره میکند که شاخص از حدود صد هزار تا دومیلیونو ۲۰۰ هزار رسید و ۲۰ برابر شد و میگوید: «این مسئلهای بود که خود دولت و شبهدولتیها به دنبال آن بودند و حتی بعضا اطلاعات غلط به مردم دادند مبنی بر اینکه بورس پتانسیل خیلی خوبی دارد. درنهایت تعداد زیادی از مردم به سمت بورس آمدند که سهم هزار تومانی را هشت هزار تومان بخرند و یکدفعه سقوط کند تا همان هزار تومان اولیه. مردم حدودا بالای صد هزار میلیارد تومان متضرر شدند و فقط یک عده افراد که همان دولتیها و شبهدولتیها بودند، سود کلان بردند. برای همین هم توانستند چالههای کسری دولت را پر کنند. من اسم این ماجرا را فریب بزرگ گذاشتم. حتی چند وقت پیش باز میخواستند این بازی را تکرار کنند اما دیگر مردم زیر بار نرفتند. تا زمانی که ۸۵ درصد سهام در دست دولتیها و شبهدولتیها باشد، مردم به بورس و عملکرد آن هیچ اعتمادی نمیکنند و از فعالیت در بورس میگذرند».
این کارشناس معتقد است اگر دولت و شبهدولتیها آن زمان حضور نداشتند و سهام در دست خود مردم بود، بورس وضعیتی بسیار بهتر پیدا میکرد؛ هرچند از نظر او این را باید در نظر داشت که بورس آینه اقتصاد است نه خود اقتصاد؛ یعنی باید شرکتها و بنگاههای اقتصادی سودآوری و برنامه داشته باشند و بدون اینها هر کاری هم کنیم، بورس رونق نمیگیرد. در ایران اما رونق هیچوقت به خاطر سوددهی شرکتها نبوده و اگر افزایشی در قیمت سهمها اتفاق افتاده است و سودی گرفته شده، بر مبنای تورم بوده نه رشد شرکت و سوددهی.
روزنامه هممیهن در مطلبی با عنوان دوراهی آمریکا در قبال جنگ نوشت:
بسیاری استدلال میکنند که ایالات متحده نباید خود را درگیر جنگ اوکراین میکرد. از نظر برخی این موضوع به منافع ملی ربط دارد. از نظر برخی دیگر ورود به جنگ اوکراین برای آمریکا بسیار هزینه دارد. کسانی هستند که میترسند دخالت ایالات متحده در خاورمیانه دوباره واشنگتن را در وضعیت خطرناکی گرفتار کند که به آن مربوط نیست و هم از نظر جانی و هم از نظر مالی پرهزینه باشد. اینها بحثهای بیهودهای نیستند، اما ابعاد دیگر جنگ را در نظر نمیگیرند. اولین مورد این است که جنگ همیشه یک انتخاب نیست. دوم اینکه اجتناب از جنگ گاهی حتی پرهزینهتر از وارد شدن به آن است. ایالات متحده پس از جنگ جهانی اول مجبور شد هر دو بُعد را در درگیریهای مختلف در نظر بگیرد. دلیل اهمیت این انتخاب این است که ایالات متحده قدرت برتر جهان است.
از نظر اقتصادی و نظامی، همه جا حضور دارد و همه کشورهای دیگر میدانند که کشاندن ایالات متحده به جنگ در کنار آنها، شانس موفقیت آنها را به طرز چشمگیری افزایش میدهد. ایالات متحده یک حضور فراگیر در جهان دارد و بنابراین دائماً با تهدیدات نظامی و فرصتهای نظامی مواجه است. سوال این نیست که آیا جهان برای ایالات متحده مکانی خطرناک به نظر میرسد یا خیر، بلکه سوال این است که در مورد این وضعیت چه باید کرد؟ همیشه انتخابهایی وجود دارد؛ برخی انتخابها کشوری را نجات میدهند و برخی کشوری را به دام میاندازند. برخی کشورها خواهان احتیاط هستند و برخی دیگر خواهان اقدام هستند و ایالات متحده همیشه در معرض تصمیمگیری است.
انتخابهای آمریکا در جنگ جهانی دوم را در نظر بگیرید. بحث بر سر این بود که آیا اصلاً آمریکا باید وارد درگیری شود یا خیر. برخی استدلال کردند که این جنگ ایالات متحده نیست و ایالات متحده که هنوز در میانه رکود بزرگ است، باید ثروت خود را در خانه خرج کند. بسیاری هم مخالف این ایده بودند. اما زمانی که ژاپن به پرل هاربر حمله کرد، آمریکا ورود به جنگ را انتخاب کرد. مدت کوتاهی بعد از آن، آلمان به ایالات متحده اعلام جنگ کرد و به ناگاه واشنگتن درگیر جنگی شد که جهان را در برگرفت. گزینه عقبنشینی اشتباه بود.
حالا ویتنام را در نظر بگیرید. تصمیم برای ورود به جنگ تقریباً اتفاقی بود. فرض بر این بود که حضور نیروهای آمریکایی برای ویتنام شمالی چنان ترسناک خواهد بود که رویای اتحاد را رها خواهند کرد. این غرور بود که منجر به شکست بزرگ برای ایالات متحده و تلفات عظیم شد نه نادیده گرفتن تهدیدها. مطمئناً اعتمادبهنفس ساده کارساز نیست و عدم تشخیص خطرات، تلفات را محدود نمیکند، یا حداقل در یک بازه زمانی معقول از آن نمیکاهد. پس از ویتنام، ایالات متحده موضع صلحآمیز همراه با آمادگی برای ورود به جنگ، از جمله راهاندازی جنگ هستهای احتمالی را اتخاذ کرد. جنگ سرد دوران تنش شدید بود، اما همین تنش دلیل اصلی رخ ندادن جنگ بود. آمریکا بر همین اساس با درگیری اوکراین روبهرو است. ساختار سیاسی آمریکا در قبال اوکراین دو تکه شده است. برخی احساس میکنند هیچ خطری وجود ندارد، برخی دیگر احساس میکنند که موضوع جنگ اوکراین یک تهدید وجودی است. اما ایالات متحده استراتژی تسلیح یک نیروی بومی و عدم استقرار نیروهای آمریکایی در میدان نبرد را در پیش گرفت. اتخاذ این تصمیم از درک آنچه در ویتنام اتفاق افتاد و همچنین ترسهای آن از جنگ سرد ناشی میشود.
به همین ترتیب، در خاورمیانه، آمریکا تلاش میکند مشخص کند که چه منافعی دارد که دفاع از آنها ورود به جنگ را توجیه میکند. هیچکدام از اینها نشاندهنده نحوه برخورد ما با جنگ نیست، بلکه هدف این است که پیامدهای بالقوه تصمیمهای بد در نظر گرفته شود. ورود به جنگ و امتناع از ورود به جنگ، هر دو میتوانند به شکست ختم شوند. برای فرار از این نتیجه باید در حین نشان دادن بیمیلی آمریکا برای ورود به جنگ، آمادگی برای ورود به آن وجود داشته باشد. اما این جزئیات است که حقایق را در خود دارند و درک روشنی از دلایل رفتن یا نرفتن به جنگ به دست میدهند. باید همیشه با اینها روبهرو شد زیرا ممکن است دشمنی در راه باشد و تصمیم نگرفتن در قبال پیشروی دشمن، خودش نوعی تصمیم است.
روزنامه ابرار اقتصادی نوشت: طلا ارزآور است، نابودش نکنید
به گفته نادر بذرافشان، رئیس اتحادیه طلا و جواهر تهران مسدودی حساب های طلافروشان در روزهای اخیر نه تنها خرید و فروش را در بازار مختل کرده است؛ بلکه باعث ایجاد درگیری فیزیکی بین بازاریان نیز شده است.
به گزارش تجارت نیوز، نادر بذرافشان، رییس اتحادیه طلا و جواهر تهران با اشاره به مسدودی حساب برخی طلافروشان از سوی بانک مرکزی گفت: در حال حاضر یک شرایط سختی برای صنعت طلا به وجود آمده و متاسفانه مسدودی حسابها که طی چند ماه اخیر به ویژه در دو هفته گذشته رخ داده، باعث ایجاد التهاب در بازار و دگیری میان فعالان بازار شده است.
وی افزود: حسابها توسط بانک مرکزی بسته شده و هیچگونه مبادلات و خرید و فروش سکه و طلا نمیشود این مساله باعث شده شرایط صنعت طلا در ماه های پایانی سال دچار آسیب شود و همکاران ما نتوانند مبادلات خود را به راحتی انجام دهند؛ از طرف دیگر شرایط رکود را تشدید کرده است.
رییس اتحادیه طلا و جواهر تهران درباره جزییات و دلایل مسدودی حساب ها نیز گفت گفته شده در بخشی از این حسابها مبالغی جابجا شده و پول به حساب صرافی رفته است؛ برای مثال شخصی ۵ سکه فروخته و پول آن به حساب صرافی رفته و ارز خریداری کرده است.
بذرافشان با اشاره به عدم همخوانی ضرایب مالیاتی با درآمد فعالان بخش طلا اظهار داشت علت برخی از این جابجایی ها سهوی است؛ اما همکاران ما به ویژه فروشندگان طلای آب شده و سکه مجبور هستند بخش ۲۰ تا ۳۰ مبادلات خود را در حسابهای دیگر جابجا کنند، چون سود و درآمدشان نسبت به مالیات همخوانی ندارد. ضرایب مالیاتی از سالها پیش که طلا ارزان تر بوده مثلا طلا ۱۰۰ هزار تومان بوده و سکه ۳۰۰ هزار تومان تغییر نکرده است.
وی افزود الان که در بهترین حالت خرید و فروش یک کیلو طلای آب شده ۱ میلیون و ۲۰۰ تا ۱ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان سود دارد؛ اما اگر همکاران ما بخواهند با حساب خودشان پول را جابجا کنند باید ۲ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان مالیات پرداخت کنند این نشان میدهد مالیات با سود همخوانی ندارد.
رئیس اتحادیه طلا و جواهر تهران گفت برای اینکه فعال بازار بتواند هزینه ها را مدیریت کند مجبور است ۲۰ تا ۳۰ درصد تراکنش ها را به حساب صرافی یا ارزی واریز کند که باعث شده بانک مرکزی و واجا حساس شوند و این حسابها را مسدود کنند. بذرافشان با انتقاد از مسدودی ناگهانی حساب ها گفت: مسدودی حساب ها شرایط خوبی ایجاد نمیکند به طوری که بازاری طلا الان با توجه به مسدودی حساب نمیتواند طلایی خریداری کند و در دو هفته اخیر با توجه به نوسانات بازار طلا همچنین بسته به مقدار حسابهایی که مسدود شده همکاران ما بین ۵۰۰ میلیون تا سه چهار میلیارد تومان متضرر شدند و آسیبهای مالی دیده اند.
وی با اشاره دیدار با وزیر اقتصاد و درخواست رفع این مشکل گفت: روز گذشته به وزیر اقتصاد آعلام کردم این ضررها را چه کسی باید جبران کند؟ در روزهایی همه صنوف در رکود هستند باید رایزنی شود تا این حساب ها باز شود.
رییس اتحادیه طلا و جواهر تهران همچنین گفت: این حسابها بیدلیل و بدون کارشناسی بسته شده اما تبعات آن زیاد است. در اسفند ۴۰۰ حساب هست بسته شده که در مجموع ممکن است چند هزار فعال بازار
دچار آسیب شوند این امر باعث شده تمام بازار در طی دو هفته اخیر متشنج شود و هیچ گونه کار عملیاتی نیز برای رفع این مساله انجام نشده است.
وی افزود فعال بازار طلا که از شهرستان برای خرید طلا به تهران آمده است نمیتواند شماره حسابی دهد چون همه حسابها مسدود است.بازار طلا دچار شرایط بحرانی خاصی شده است به طوری که حتی در روزهای اخیر درگیریهای فیزیکی هم بین همکاران رخ داده است.
بذرافشان افزود: متاسفانه با مسئولان که صحبت می کنیم، قول همکاری میدهند اما اقدامی صورت نگرفته است. کار به جایی رسیده که برخی از همکاران میگویند با شرایط کنونی نمی توانند در بازار فعالیت داشته باشند.
وی با بیان اینکه با توجه به مشکلات موجود این کارها باید با اصول خاصی انجام گیرد تا فعال اقتصادی که مشکلات زیادی دارد دچار مشکل نشود، اظهار داشت: سامانه جامع تجارت و سامانه مودیان قوانینی است که اصلاحیه میخواهند؛ اما میآیند فضای فعالی را که در چارچوب قانون کار میکند میبندند و این امر باعث میشود مشکلاتی در رابطه با آن صنعت به وجود بیاید.
به گفته بذرافشان هیچ مسئولی در چند روز اخیر کاری برای حل این مشکلات انجام نداده است. کاری که دولت کرده است، توجیحی ندارد اگر مسئله ای هم بوده باید آن شخص را دعوت می کردند و بابت حساب هایش توضیح میخواستند نه اینکه با انگشت روی دکمه ای حسابش را مسدود کنید و شرایط بازار را بهم بریزند.
رئیس اتحادیه طلا و جواهر تهران با بیان اینکه این قبیل کارها اعتبار یک صنعت را از بین میبرد و ممکن است آسیبهای مالی و اجتماعی به وجود بیاورد، اظهار داشت ما نامه زدیم قولهای همکاری داده اند، اما اگر این اتفاق نیفتد شرایط التهاب و نارضایتی در بازار بیشتر میشود و مشکلات بعدی را به وجود خواهد آورد.
بذرافشان افزود: باید ضرایب مالیاتی طلا اصلاح شود. سال ۸۸ تا ۱۴۰۰ قانون ارزش افزوده بدون کارشناسی و بدون هماهنگی به این صنعت تحمیل شد و طلایی که ارزش افزوده نداشت و با سود جزئی فروخته میشد باید برای کل قیمت طلا و اجرت مالیات ارزش افزوده پرداخت میشد بعد از ۱۲ سال متوجه شدند که اصل طلا نباید مالیات داشته باشد اما تبعاتی که این قانون در جامعه داشت باعث رکود کاهش تقاضا در بازار طلا شد در همان حدود ۳۰ تا ۴۰ درصد واحدهای توزیعی و تولیدی تعطیل و دچار آسیبهای مالی و اقتصادی شدند.
وی با بیان اینکه سامانه جامع تجارت هم می تواند چنین مشکلی را در بازار به وجود بیاورد، گفت: اگر سامانه جامع تجارت بعد از این سه ماه عملیاتی شود این صنعت کوچک میشود، چون این سامانه مشکلاتی دارد و اگر بخواهند بعد از عید آن را اجرایی کنند ممکن است تجربه های تلخی برای صنعت طلا به وجود بیاید. اگر برای تغییر مسیر تولید و توزیع طلا اقدامی نشود این صنعت دچار آسیب های جدی خواهد شد.
رئیس اتحادیه طلا و جواهر تهران افزود باید طلا را به عنوان یک صنعت دید در حالی که مسئولان آن را به عنوان کالای لوکس می بینند. صادرات و تولید صنعت طلا طی ۱۰ سال به قدری ارتقا پیدا کرده است که برای کشور نقش ارزآوری و اشتغال داشته باشد، اما اگر نگاه دولت و خانه ملت به این صنعت تغییر نکند قطعا باید با صنعت طلا خداحافظی کنیم که آسیبهای مالی، اقتصادی و بیکاری برای کشور خواهد داشت.
وی با بیان اینکه اصناف بازوهای اقتصادی کشور هستند، عنوان کرد: اول باید موانع و مشکلاتی را که بر سر تولید تا توزیع در اصناف کشور وجود دارد کاهش دهیم بستر سازی کنیم سپس سامانه ها و قوانین جدید را اجرایی کنیم اگر قبل از اجرای این قوانین جدید کارشناسی انجام پذیرد و مدیریت بهتری شود اصناف آسیب نخواهند دید.
بذرافشان در پایان :گفت میتوانیم صادرات و ارزآوری برای کشور داشته باشیم ایران سال گذشته ۸۷۵ کیلوگرم صادرات طلا داشته باشد؛ اما ترکیه در دو سال اخیر ۷۰۰ تن طلا صادر کرده است. چرا؟ چون نگاه آنها به صنعت فرق دارد آنها رفته اند با کار کارشناسی و برنامه ریزی موانع و مشکلات را برطرف کرده اند و الان بخشی از بودجه کشورشان با همین صادرات طلا تامین چرا ما نباید نگاه کارشناسی نسبت به مسائل اصناف و صنعت داشته باشیم؟