به گزارش فرانیوز، نگاهی داریم به عناوین و گزارشات چند روزنامه صبح کشور که در ادامه می خوانید؛
روزنامه اعتماد به موضوعی تحت عنوان جنگ غزه راهبرد خاورمیانهای امریکا را به کما برد، پرداخته و نوشته است:
در پی تشدید حملات موشکی و پهپادی نیروهای انصارالله یمن به کشتیرانی در دریای سرخ، یکی از مهمترین آبراههای جهان برای تجارت جهانی و محمولههای حیاتی انرژی، جهت پاسخگویی به جنایات جنگی اسراییل در غزه، ایالاتمتحده درصدد تشکیل ائتلافی بینالمللی است تا بتواند از آن جلوگیری کند؛ امری که به نظر بدون بازیگران عربی از جمله امارات متحده عربی و عربستان سخت و کمی پیچیده به نظر میرسد.
با انتشار فهرست اولیه کشورهای ائتلاف دریایی جدید ایالاتمتحده برای محافظت از کشتیرانی دریای سرخ در برابر انصارالله یمن، نام عربستانسعودی در لیست نبود. دلیل آنهم دستکم برای رهبران این بازیگر مهم منطقه قانعکننده است. ائتلاف چندین کشور عربی به رهبری عربستانسعودی از سال ۲۰۱۵ علیه نیروهای انصارالله که اکنون پایتخت، صنعا و بخشهای مهمی از یمن را در کنترل داشتند، جنگی تمام عیار موسوم به «عملیات توفان قاطع» را گشود.
رهبران ائتلاف انتظار داشتند که به سرعت نیروهای انصارالله را شکست دهند، امری که محقق نشد و در پایان ائتلاف نیز به بنبست و فروپاشی رسید و موجب آن شد که عربستان تن به آتشبس با انصارالله دهد. در پی آرامشی نسبی در یمن و منطقه دریای سرخ پس از این آتشبس، اکنون، جنگ در غزه، انصارالله را -که ایدئولوژی اصلی آنها خصومت با امپریالیسم ایالاتمتحده و اشغالگری اسراییل و همچنین حمایت از آرمان فلسطین است- در کانون توجه جهانی قرار داده است. حملات بیامان و جسورانه انصارالله موجب شده تا عربستانسعودی ترجیح دهد آخرین تحولات را از ریاض و جده به تماشا بنشیند، زیرا چشمانداز صلح در مرزهای جنوبی خود را هدفی جذابتر از پیوستن به کارزار توقف حملات انصارالله علیه رژیم اسراییل میداند.
تا پیش از ۷ اکتبر و حمله حماس به اسراییل، همه چیز، از تلاشهای پیگیر دولت بایدن گرفته تا وعده و وعیدهای دوطرف به یکدیگر، حاکی از فراهم شدن زمینه برای عادیسازی روابط میان عربستان و اسراییل بود. در پاسخ به حملات ۷ اکتبر حماس و بمباران و تهاجم متعاقب اسراییل به نوار غزه، بیشتر رسانهها و اندیشکدهها به این نتیجه رسیدند که حماس جنگ را آغاز کرده است تا مسیر عادیسازی روابط بین عربستانسعودی و اسراییل را قطع کند. هم رهبران سعودی و هم رژیم اسراییل مشتاق بودند این روند را ادامه دهند.
در این میان، آنچه فلسطینیان و جنبش حماس را از عادیسازی اسراییل با سعودیها نگران میکرد، به محاق رفتن آرمان فلسطین در میان کشورهای عربی بود. در پی این اقدام حماس، به نظر میرسد که کشورهای عربی، به ویژه عربستان در عمل انجام شده قرار گرفتهاند. چند روز قبل از حملات ۷ اکتبر حماس، در ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۳، بن سلمان در مصاحبهای با شبکه فاکس نیوز در رابطه با موضوعات مختلفی از جمله سیاست عربستان در مورد اسراییل، اعلام کرد که چشمانداز عادیسازی روابط بین هر دو کشور هر روز نزدیکتر میشود، اگرچه او محتاطانه تاکید داشت که حقوق فلسطینیها باید تضمین شود.
مقامات سعودی بسیار مراقب بودند تا موقعیت دیپلماتیک و معنوی خود در جهان عرب و اسلام را تحتالشعاع عادیسازی روابط با اسراییل قرار ندهند. نگاهی به داخل خود عربستان نیز نشان میدهد که حتی تا پیش از حملات ۷ اکتبر، افکار عمومی نسبت به این عادیسازی روابط خوشبین نبوده است. به گزارش نیویورک تایمز، نظرسنجی جدیدی نشان میدهد که ۹۶درصد از شهروندان سعودی معتقدند که کشورهای عربی باید در اعتراض به تجاوز نظامی اسراییل به نوار غزه، تمام روابط خود را با اسراییل قطع کنند!
برخی اُمرای کشورهای خلیجفارس همچنان به پیمان ابراهیم پایبند باقی ماندهاند، هر چند که در بحبوحه جنگ و برای جلوگیری از خشم افکار عمومی خود اجرای آن را مسکوت گذاشتهاند. اما نقش و اهداف عربستان در این بازی بسیار متفاوت است و این بازیگر را در موقعیت سختی قرار داده است. از یکسو، اهداف بلندپروازانه بن سلمان این راهبرد را تقویت میکند تا با تمامی کشورهای منطقه روابط نزدیک یا دستکم بدون تنشی را دنبال کند.
این کشور از زمان آتشبس با انصارالله و احیای روابط با دوحه، دمشق و تهران، به دنبال عادیسازی روابط با رژیم اسراییل بوده است. این هدفی راهبردی برای بن سلمان محسوب میشود که به نظر میرسد در شرایط بحرانی فعلی منطقه به شکل تاکتیکی و محتاطانه آن را متوقف کرده است. از جمله دلایل آن، ترس از برهم خوردن آتشبس با انصارالله یمن است؛ جنبشی مردمی و قوی در مرزهای جنوبی این کشور که میتواند امنیت عربستان را تهدید و سرمایهگذاری در این کشور را تحدید کند.
از سوی دیگر، نتیجه جنگ در غزه، آینده این منطقه و مردم فلسطین نیز نامعلوم است. این عوامل به عربستان اجازه نمیدهد دستکم در موقعیت کنونی تاکتیک خود را در قبال منطقه و عادیسازی روابط با اسراییل تغییر دهد، عواملی که میتواند با تحولات پیشبینی نشده در آینده نیز دست به دست هم دهند تا حتی راهبرد رهبران عربستان هم تغییر کند.
موضع و موقعیت اسراییل در آینده میتواند توانایی این رژیم برای ادامه مذاکرات دوجانبه جداگانه با کشورهای عربی را رقم زند. در جستوجوی توافق دوجانبه با عربستانسعودی، اسراییل احتمالا در تلاش خواهد بود تا اطمینان حاصل کند که دیگر مساله فلسطینیان در هیچ توافق احتمالی دخالت داده نشود.
آینده غزه نیز قطعا سنگ بزرگی بر سر راه توافق عادیسازی روابط اسراییل و عربستان خواهد بود: ممکن است در رابطه با موضوع فلسطین وعدههایی صوری به سعودیها داده شود، با این حال، سعودیها به دنبال آن خواهند بود تا قضیه فلسطین را، با هر راهحل ممکنی، فیصله دهند و آن را برای افکار عمومی خود توجیهپذیر کنند. در شرایط کنونی، همه چیز به آینده و تصمیم بازیگران در قبال بحران غزه گره خورده است.
روزنامه کیهان درباره روابط تجاری جدید ایران با شانگهای و بریکس از طریق اوراسیا نوشت؛
مهدی صفری که وزیر صنعت، معدن و تجارت را در سفر به سنپترزبورگ همراهی میکرد گفت: امضای موافقتنامه تجارت آزاد میان ایران و اتحادیه اقتصادی اوراسیا از این جهت حائز اهمیت است که موجب اتصالات تجاری جدیدی با سازمان همکاریهای اقتصادی شانگهای، اکو و بریکس میشود، چرا که سه کشور از پنج عضو اتحادیه اوراسیا عضو شانگهای هستند، دو کشور عضو اکو و یک کشور نیز در بریکس عضویت دارد.
او با اشاره به تلاشهای ایران برای برقراری تجارت آزاد با کشورهای عضو سازمان اکو یادآور شد که هنوز این موافقتنامه اجرائی نشده است و ادامه داد: به دنبال امضای این موافقتنامه تجارت آزاد، یک جهش صادرات و واردات در بین ایران و کشورهای عضو اتحادیه اقتصادی اوراسیا ایجاد خواهد شد.
معاون دیپلماسی اقتصادی وزیر امور خارجه از فضای بسیار خوبی که برای صادرات کالاهای ایرانی در زمینه اتومبیل، ترانزیت، راکتور، قطعات خودرو، مصالح ساختمانی، تجهیزات پزشکی و دارو وجود دارد، خبر داد و اضافه کرد: ایران شناخت بسیار خوبی درخصوص کالاهای مورد نیاز کشورهای عضو اتحادیه اوراسیا و مشترکالمنافع دارد و اخیرأ استاندارد قطعات خودروی ایرانی نیز پذیرفته شده است.
صفری با اشاره به امکان واردات غلات و کودهایی شیمیایی از روسیه و بلاروس گفت: ما در گذشته این کالاها را از کشورهای بسیار دور وارد میکردیم اما حالا و با افزایش واردات از این کشورها میتوانیم منفعت دلاری نیز داشته باشیم. کالاهای ایرانی دارای مزیت رقابتی میشوند «سید روحالله لطیفی»؛ سخنگوی کمیسیون توسعه تجارت خانه صنعت، معدن و تجارت در گفتوگو با ایرنا اظهار داشت: اوراسیا اولین اتحادیهای است که ایران توانسته به صورت عملیاتی مباحث تعرفهای را مطرح کند و ارقام آن را به صفر برساند. همچنین میزان کالاهایی که در زمان اجرای موافقتنامه تجارت ترجیحی به صورت قابل توجهی افزایش داشته است.
وی با بیان اینکه این افزایش چشمگیر در تجارت ایران و پنج کشور عضو اتحادیه اقتصادی اوراسیا به معنای برداشته شدن موانع تجاری است، خاطرنشان کرد: ایجاد مناطق آزاد تجاری مشترک یعنی محدودیت ۸۰۰ قلم کالا از بین میرود و فراتر از آن تولید کالاهایی که مورد توجه برای واردات و صادرات هستند به دلیل گسترده شدن معافیتها افزایش پیدا میکند. سخنگوی کمیسیون توسعه تجارت خانه صنعت، معدن و تجارت با بیان اینکه حجم تجارت در بخشهای مختلف کالایی با نزدیک شدن تعرفهها به صفر افزایش پیدا میکند، تصریح کرد: در این شرایط، کالاهای ایرانی دارای مزیت رقابتی میشوند و میتوانیم با تعرفه حداقلی وارد بازار این کشورها شویم و اعضای اتحادیه نیز به بازار ایران دسترسی بیشتری پیدا میکنند.
لطیفی با تاکید بر اینکه ایران میتواند به هاب منطقهای تبدیل شود، تصریح کرد: صادرات کالاهای کشورهای عضو اتحادیه اقتصادی اوراسیا با صادرات مجدد به واسطه قرار گرفتن ایران در کنار اقیانوس هند، دریای عمان و خلیجفارس و مسیر راه گذرهای شرق به غرب و جنوب به شمال تسهیل میشود.
افزایش چشمگیر تجارت ایران در جهان او با بیان اینکه این ظرفیتها با اجرای موافقتنامه تجارت آزاد ایجاد شده است، تاکید کرد: موافقتنامه تجارت آزاد برای اولین بار ایران را با حجم چشمگیری از صادرات و واردات در جهان مواجه میکند که با وجود شرایط تحریمی سالهای گذشته یک اقدام مهم برای شکست سیاستهای تحریمی غرب است. به گفته سخنگوی کمیسیون توسعه تجارت خانه، به غیر از مسیرسازی، کریدورسازی، مسائل اقتصادی مستقیم در مسائل نظامی، امنیتی و اجتماعی میتوانیم در ظرفیت بزرگی را برای یکدیگر فراهم کنیم.
لطیفی افزود: عضویت ایران در سازمان شانگهای و سازمان همکاریهای اکو همراه با برخی از اعضای اتحادیه اقتصادی اوراسیا میتواند ظرفیتی برای ورود به کشورهای ثالث باشد و اشتراکات بسیاری را برای بازار کشورهای دیگر فراهم کند. او ادامه داد: تجارت با حذف موانع به چند برابر خواهد رسید؛ به طوری که در گام نخست و در سریعترین زمان میتوانیم به تجارت ۱۰ میلیارد دلار با اعضای اتحادیه اقتصادی اوراسیا با اجرای موافقتنامه تجارت آزاد دست یابیم.
روزنامه جوان در موضوعی با عنوان خودروهای نرمتن! نوشت:
احتمالاً شما هم فیلمهای منتشرشده درباره ورقه بدنه برخی خودروها را در فضای مجازی دیدهاید. یک نفر «در و کاپوت» خودرو را فشار میدهد و بدنه خودرو بیش از حد معمول فرو میرود. این فیلمها ماههاست دستبهدست میشود، اما پاسخ دقیق و روشنی از سوی خودروسازان منتشر نشده است. شنیدهها حاکی است خودروسازان در کنار قطعاتی که از چین وارد میکنند، ماههاست ورق مورد نیاز بدنه خودروها را نیز وارد میکنند، احتمالاً کاهش کیفیت بدنه خودروها نیز به همین دلیل است.
بعد از واکنش رئیس سازمان استاندارد به افزایش استحکام بدنه خودروهای داخلی، اخیراً رئیس پلیس راهور در سؤالی از مسئولان و خودروسازان اعلام کرد از چه آلیاژی در بدنه خودروهای داخلی استفاده میشود که با تصادف ساده صدمه شدید میبینند؟ پرسش مطرحشده دغدغه مردم هم است که مجبورند هزینههای گزاف بابت این خودروها بپردازند، البته تولیدکنندگان خودرو با جوابهای سر بالا همچنان خودشان را موظف به پاسخگویی نمیدانند.
افت کیفیت خودروها دغدغه مردم و مسئولان است؛ موضوعی که هرازگاهی با اظهارات رئیس سازمان استاندارد و پلیس راهور بر سر زبانها میافتد و بعد از چند روز فروکش میکند، شاید به همین دلیل است که خودروسازان خود را موظف به پاسخگویی نمیدانند. مدتی است فضای مجازی پر از محتواهای مختلف با موضوع کیفیت بدنه خودروهای ایرانی به ویژه تولیدات ایرانخودرو شده است، در این ویدئوها افراد اقدام به فشار در نواحی مختلف خودروها میکنند و فرورفتگی بدنه را به تصویر میکشند. ایرانخودرو در واکنش به این فیلمها، برخی سایتهای خودرویی را به مراکز تست خودروها دعوت میکند و مراحل تست بدنه را برای شفافسازی موضوع نشان میدهد، اما افت کیفیت بدنه خودروها همچنان مورد سؤال است.
۱۵شهریورماه امسال، رئیس سازمان ملی استاندارد از اجبار خودروسازان به استفاده از ورق فولادی استاندارد با ضخامت ۷/۰ میل خبر داد. مهدی اسلامپناه در یک گفتوگوی تلویزیونی در مورد استاندارد بدنه خودرو میگوید: استانداردهای تولید ورقهای فولادی اجباری است؛ استحکام بدنه خودرو اصولاً وابسته به فاکتورهای متعددی از جمله جنس، ضخامت و طراحی بدنه است.
وی میافزاید: آنچه به طور معمول اهمیت دارد، استفاده از ورقهای استاندارد اجباریشده داخلی است تا بتواند ایمنی لازم را برای بالابردن عملکرد داشته باشد. سازمان ملی استاندارد به طور دورهای این استانداردها را کنترل میکند و در مواردی که احتمالاً ورقهای فولادی غیراستاندارد استفاده شود، اعمال قانون خواهیم کرد. در آزمونها این استحکام خود را نمایان میکند که از میزان ضربه، مقاومت بدنه مشخص میشود. ضخامت استاندارد ورق خودرو ۷/۰ میل است و مبتنی بر این عدد باید سفارشات ثبت شود.
فولادسازان در خصوص جنس بدنه خودروها میگویند: «اگر بخواهیم فولاد بهروز دنیا را برای خودروسازان تولید کنیم، ضعف داریم، ضمن اینکه از میزان تولید فولادساز خواهد کاست، به طوری که از تولید ۷میلیون تنی فولاد مبارکه، درصد قابل ملاحظهای از تولید کم میشود، البته ورقی که اکنون استفاده میشود، غیر استاندارد نیست.» آنچه در مورد فولاد مورد استفاده در صنعت خودرو مطرح میشود، بحث مربوط به ضخامت بدنه خودرو است. در گذشته ضخامت بدنه در پیکان ۸۸/۰ میلیمتر بود، اما اکنون در خودروهای جدیدتر مثل پژو، سمند و محصولات سایپا مانند پراید و تیبا به ۷/۰ میل کاهش پیدا کرده است.»
شنیدهها حاکی است خودروسازان بخش زیادی از ورق مصرفی در بدنه خودروها را به جای خرید از فولاد تولیدی داخل، از چین وارد میکنند. فعالان بازار دلیل افت کیفیت بدنه خودروهای جدید مانند «تارا» را استفاده از ورقهای چینی وارداتی میدانند؛ موضوعی که همواره از سوی خودروسازان تکذیب میشود، البته خبرنگار ما تا لحظه تنظیم گزارش تلاش کرد در این خصوص پاسخ کارشناسان فعال در خودروسازیها را دریافت کند که متأسفانه حاضر به پاسخگویی نشدند. نکته قابل تأمل دیگر به وزن خودروها مربوط میشود. به ادعای فروشندگان بدنههای خام و استوک، وزن این قطعات نسبت به گذشته کاهش داشته است. این ادعا نه تنها از سوی شرکت همچنان بیپاسخ مانده است بلکه در اقدامی جدید محصولات ایرانخودرو در حال چاق شدن هستند! به طور مثال دناپلاس اتوماتیک که در گذشته طبق اطلاعات ارائهشده از سوی شرکت هزارو ۳۷۹ کیلوگرم وزن داشته در جدیدترین بهروزرسانی وبسایت این شرکت به وزن هزارو ۴۰۰ کیلوگرم رسیده است! از چه آلیاژی در بدنه خودروهای داخلی استفاده میشود؟
هفته گذشته با اظهارات جدید رئیس راهور فراجا، بار دیگر افت کیفیت بدنه خودروها بر سر زبانها افتاد. سیدکمال هادیانفر از مسئولان و خودروسازان در یک نشست خبری پرسید از چه آلیاژی در بدنه خودروهای داخلی استفاده میشود که با تصادف ساده صدمه شدید میبینند؟ وی میگوید: پلیس اصراری بر آزادسازی واردات خودرو ندارد، ولی به هر حال یا از مسیر تولید داخل یا از طریق واردات، باید خودروی ایمن در اختیار مردم کشورمان بگذاریم تا سلامت و امنیت هموطنان هنگام تردد در محورهای مواصلاتی حفظ شود.
هادیانفر در پاسخ به این سؤال که چرا با وجود انتقادات مکرر فرماندهان پلیس درباره سطح پایین ایمنی و امنیت خودروهای داخلی در طول سالهای اخیر، هنوز هم شاهد تغییر محسوسی در بهبود کیفیت اغلب خودروهای تولید داخل نیستیم، میگوید: «پلیس بارها تذکرات دلسوزانه خود را در این زمینه مطرح کرده و اکنون وقت آن است مسئولان وزارت صمت، سازمان ملی استاندارد و خودروسازان پاسخ دهند چرا هنوز تغییر محسوسی در ارتقای وضعیت ایمنی و امنیت خودروهای داخلی به وجود نیامده است و مردم همچنان بحق در این زمینه گلایهمند هستند.» خودروها با برخورد به تابلوهای حاشیه جادهها دوتکه میشوند
وی میافزاید: «آنچه مأموران پلیس راهور هر روز در جادههای کشور مشاهده میکنند، این است که اغلب خودروهای تولید داخل، بر اثر کوچکترین تصادفی، دچار صدمات شدیدی میشوند و بارها دیدهایم بعضی خودروهای داخلی پس از برخورد با تابلوهای معمولی حاشیه جادهها، به دو تکه تقسیم شدهاند. در چنین شرایطی، این وظیفه مسئولان وزارت صمت و خودروسازان است که توضیح دهند از چه آلیاژی در بدنه خودروهای داخلی استفاده میشود که اتفاقات دردناک و عجیب و غریبی بر اثر تصادفات ساده این خودروها در جادههای کشورمان رخ میدهد و سالانه هزاران نفر از هموطنان داغدار میشوند.»
به نظر میرسد خودروسازان داخلی از شفافیت درباره جنس فولاد به کار رفته در بدنه خودروها، هراس دارند، در غیر این صورت به سؤال اساسی افکار عمومی و همچنین اظهارات رئیس پلیس راهور پاسخ میدادند، البته به این ابهام نیز باید پاسخ دهند که آیا صحیح است برای کاهش قیمت تمامشده خودرو، به فولادسازهای داخلی میگویند فولاد با قطر ضعیفتر ارسال کنید؟ سؤال ابتدایی درباره واردات فولاد از چین نیز به قوت خود باقی است و باید روشنگری کنند! در هر صورت افکار عمومی انتظار دارند حال که قانون واردات خودروهای نو و دستدوم به معنای واقعی عملیاتی نشده است و مردم به ناچار باید خودروهای داخلی سوار شوند، حداقل درباره کیفیت بدنه و فنی خودروهای ساخت داخل شفافسازی صورت گیرد.
روزنامه مردم سالاری درباره حذف دلار از سبد ارزهای مسافرتی به کشورهای همسایه نوشت:
مدیر عامل مرکز مبادله ارز و طلای ایران با تأکید براینکه دلار از سبد ارزهای مسافرتی به کشورهای همسایه حذف میشود گفت برنامه ریزی کرده ایم که بتوانیم ارز کشورهای همسایه یا مقصد را در اختیار مسافرین ایرانی قرار دهیم.
به گزارش خبرگزاری خبر آنلاین علی سعیدی اظهار داشت: برنامه ریزی کرده ایم که بتوانیم ارز کشورهای همسایه یا مقصد را در اختیار مسافرین ایرانی قرار دهیم.
وی افزود: اگر بتوانیم از ابتدا به مسافر ایرانی اسکناس کشور مقصد را بدهیم برای ایشان راحت تر خواهد بود؛ چرا که اگر دلار یا یورو تحویل دهیم دو بار هزینه تسعیر باید بپردازند که با این اقدام هزینههای آنها را کاهش میدهیم.
این مقام مسئول در خصوص برنامه بانک مرکزی برای تأمین ارزهای مسافرتی سیاحتی و زیارتی اعلام کرد ارز کشور عراق بصورت دینار کشور عربستان به صورت ریال کشور ترکیه بصورت لیر و امارات به صورت درهم پرداخت خواهد شد؛ مطالعات انجام شده و اقدامات اجرایی نیز پیگیری شده است.
سعیدی با تأکید بر اینکه مسافران میلیونی برای این کشورها داریم و طبیعتا اینها تقاضای زیادی برای دلار ایجاد می کنند، تصریح کرد ما با تمام این کشورها عملا مبادلات تجاری داریم و قراردادهای پیمانهای پولی دوجانبه را با برخی از آنها داریم و با برخی که نداریم هم بانک مرکزی در تلاش برای از سرگیری پیمان پولی دوجانبه است.
وی به دلارزدایی هم اشاره و تاکید کرد دلارزدایی نه در کشور ما بلکه در خیلی از کشورها شکل گرفته است نباید اینطوری تصور شود که دلارزدایی سیاست خاص کشور ماست و بحث دیپلماتیک در آن دخیل است در حالی که بقیه کشورها هم دلارزدایی را بخاطر ریسکهای دلار شروع کرده اند ماهم در این مسیر گام برداشتیم و مرکز مبادله هم این کار را شروع کرده است. کاری که در مرکز مبادله باید انجام شود به جمع بندی رسیده ولی در خصوص تأمین اسکناسهای کشورهای هدف در حال پیگیری اقدامات اجرایی هستیم تا توسط بانکهای عامل به مرحله اجرای نهایی برسند.
روزنامه هم همین نوشت: ایران چه بخواهد، چه نخواهد درگیر است
اثرات حمله ۷ اکتبر در گفتوگو با علم صالح استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه ملی استرالیا؛
تحولات پس از طوفانالاقصی در ۷ اکتبر، هفتههاست که به موضوع غالب در مباحث مطرحشده در اندیشکدههای بینالمللی تبدیل شده و این درحالی است که روزانه و با هر تحول جدید در میدان جنگ و موضوعات حاشیهای آن، بر ابهامات در خصوص خاورمیانه پساجنگ افزوده میشود. در این میان نیز کمتر پژوهشی قابل رویت است که کلیدواژه ایران و نیروهای نیابتیاش در آن ثبت نشده باشد. برای بررسی همین کلیدواژههای پرکاربرد نیز علم صالح، استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه ملی استرالیا مهمان «هممیهن» شد تا به سوالاتی در رابطه با آینده خاورمیانه، نقش منطقهای ایران و جایگاه نیروهای نیابتی تهران در جهان پساجنگ پاسخ دهد.
آنچه در ۷ اکتبر به وقوع پیوست، بارها مورد بحث و بررسی قرار گرفته است اما آنچه همچنان موضوعی روی میز قرار داشته و ابهامات فراوانی نیز دارد، مسئله پساجنگ و تحولاتی است که با پایان جنگ غزه به وقوع خواهد پیوست یا در دستور کار دولتها قرار خواهد گرفت؛ در این میان ایران با همه موضوعات پیرامونی خود از جمله نیروهایی که نیابتیهای تهران شناخته میشوند و آینده خاورمیانه از اهمیت بالایی برخوردار است؛ ایران پساجنگ و جایگاهش چگونه قابل تعریف است؟
۷ اکتبر یکی از وقایع تاریخی بوده که فهم ما را از مقولههای امنیتی در منطقه تغییر میدهد و قطعاً برای سالها در مراودات و معادلات سیاسی و قدرت و امنیت در منطقه تأثیرگذار خواهد بود. نکته جالب اما این است که همیشه وقتی صحبت از قضیه اسرائیل و فلسطین میشود، ایران هم وارد بحث میشود؛ این در حالی است که ایران اساساً ربطی به مسئله اسرائیل و فلسطین ندارد؛ چه در ایجاد و شکل این مشکل، چه در استمرار و چه در ۷اکتبر و اتفاقاتی که در سالهای اخیر افتاده است. اینکه ایران عکسالعملها، گرایشها و خواستههایی نسبت به وقایعی که در منطقه رخ میدهد، داشته باشد، یک امر است و اینکه خود سازنده این مشکل باشد، یک امر دیگر است.
از سال ۲۰۰۰ به بعد اتفاقات بزرگ تاریخی در منطقه و فراتر از آن در سطح جهانی رخ داده که از۱۱ سپتامبر و حمله به افغانستان شروع شد و حمله به عراق و آنچه که بهار عربی نامیده میشد، اتفاقاتی بود که بسیار پراهمیت بود و ساختارهای منطقه را به هم ریخته و تغییر داده که ایران در وجود و شکل دادن هیچکدام از این تحولات دخالتی نداشته؛ اما همه اینها برایش بسیار حائز اهمیت بوده است؛ نه برای ایران، برای هر کشوری اتفاقاتی که در پیرامونشان میافتد، بسیار پراهمیت است؛ پس باید مدیریت اینها را در مورد ایران نگاه کنیم؛ ولی اگر جامعه جهانی، کشورهای عربی و کشورهای غربی بعد از اتفاقات ۷اکتبر به این نتیجه برسند که مسئله اسرائیل و فلسطین باید حل شود و بدون پرداختن هزینه و بدون اینکه تغییری ایجاد شود امکان استمرار آن وجود ندارد.
اگر ارادهای در کشورهای عربی و غربی و در بین اسرائیل و فلسطین ایجاد شود و به نتیجه برسد نیز ایران هیچ نقشی نخواهد داشت و نباید هم داشته باشد. یا بهراحتی میتوانند به این نتیجه برسند که اگر آمریکا به تنهایی یا به همراه کشورهای عربی و اروپایی بخواهند به اسرائیل فشار بیاورند تا مسئله فلسطین را برای همیشه و به هر شکلی حل کنند، حضور ایران هیچ ضرورت مثبت یا منفیای نمیتواند داشته باشد.
با این حال اینکه ۷اکتبر به نفع ایران بوده باید گفت که ایران تنها کشوری بوده که به دلایل ژئوپلیتیک منطقه و شکل و نوع رابطهاش با آمریکا، بیشتر از همه از این مسئله سود برده است. پس اینکه کشورهای عربی چه در منامه، چه در عمان و چه در هر پایتخت دیگری در اقصی نقاط دنیا جمع شوند و بخواهند مسئله اسرائیل و فلسطین را حل کنند و ایران را دعوت نکنند و در این مقوله ایران را به رسمیت نشناسند، ضرورتاً معنا و مفهوم خاصی ندارد.
این مسئله از لحاظ تکنیکی، داینامیکش کاری با ایران ندارد؛ اگرچه همیشه هر آنچه در منطقه اتفاق افتاده و حضور حزبالله و حماس و قدرتمندتر کردن آنها و ایجاد پل ارتباطی در سوریه بهعنوان یک عمق استراتژیک برای ایران اهمیت داشته اما در عین حال از لحاظ امنیتی ربطی به آزادی فلسطین نداشته و بیشتر یک دکترین دفاعی برای کنترل کردن اسرائیل بوده است؛ در اصل این امر یک محاسبه دو دوتا چهارتایی قدرت است و هیچ ربطی به یهودی بودن آنها و اسلامی بودن ایران ندارد. هیچ قدرتی در هیچ منطقهای قدرت دیگری را برنمیتابد؛ چه ایرانِ پهلوی، چه قاجار و چه صفوی باشد و چه اسرائیل بخواهد یهودی یا مسلمان و یا مسیحی باشد.
بهعنوان دو قدرت منطقهای که حداقل ادعای قدرت دارند این دو کشور با هم معضله امنیتی پیدا میکنند. این معضله امنیتی باعث میشود ایران همیشه با اسرائیل یک تنش داشته باشد. اگر در این میان فلسطین آزاد شود و یا به حماس کمک کند و به فتح نزدیک شود، چیز عجیبی نیست؛ اما چیزی که مهم است بحث کاملاً نظری است. بین این دو قدرت منطقهای یک قدرت جهانی است که معادلات بازار قدرت در منطقه برایش اهمیت دارد بهخصوص که تنها متحدش در حال حاضر اسرائیل حضور و وجود و امنیتش بسیار پراهمیت است.
این نکته نیز حائز اهمیت است که پس از جنگ سرد تا حدود خیلی زیادی آمریکا درباره امنیت اسرائیل به رضایت فراوانی رسید و دلیلش همان سه مؤلفهای است که سیاست خارجی آمریکا در منطقه را شکل میدهد؛ یکی جلوگیری از گسترش شوروی در منطقه و حضور، نفوذ و تاثیرگذاریاش بود که شوروی در سال ۱۹۹۰ فروپاشید. دوم، دسترسی به نفت که نفت با قیمت بالا و پایین همیشه در دسترس باشد چراکه امنیت اقتصادی بعد از تحریمهای ۱۹۷۳ اعراب برای غرب یک مقوله امنیتی شده بود که این هم تا حدود زیادی حل شد و به نفت دسترسی داشتند؛ زیرا کشورهای عربی که صادرکنندگان نفت در خلیجفارس بودند رابطه خیلی خوبی با غرب داشتند. سوم، امنیت اسرائیل بهعنوان یک عمق استراتژیک آمریکا و حتی شاید گفت غرب در منطقه بود که این هم تا حدود زیادی حل شد. سریعاً بعد از جنگ سرد، اسرائیل با اردن وارد صلح شد و تا حدودی مسئله فلسطین با معاهدههای بازگشت فتح به رامالله حل شد. بدون شک اسرائیل یک قدرت اتمی بوده که میتوانست تا حدود زیادی مشکل امنیتی را حل کند.
با این حال برای اولین بار پس از پایان جنگ سرد است که شاهد علائمی هستیم که نشان میدهد آمریکا و غرب به شدت نگران امنیت اسرائیل شدهاند و دلیلش این است که برای اولین بار در منازعات درونکشوری بین اسرائیل و فلسطین، آمریکا نیروهای نظامی به منطقه گسیل میکند. در هیچکدام از منازعات قبلی غزه، فلسطین، انتفاضهها و جنگ۳۳ روزه حزبالله چنین تکاپویی را ندیدیم. این به تکاپو افتادن معنا و مفهوم دارد. وجود گروههایی مثل حماس و حزبالله و آنچه که در سوریه رخ میدهد و گروه حشدالشعبی در عراق و گروه حوثیها در یمن با یک اسپانسر بسیار قدرتمند به نام ایران توانستند این دغدغه امنیتی را برای اسرائیل و آمریکا ایجاد کنند و این موضوع جدیدی است.
جان کربی، سخنگوی امنیت ملی کاخ سفید میگوید: «ایران به دلیل ارتباطش با حماس، همدست این گروه است.» در نتیجه ایالات متحده با شما همنظر نیست که ایران نقشی در ایجاد ۷ اکتبر نداشته و همین امر نشاندهنده این است که قطعاً واشنگتن و تلآویو برای ایران پساجنگ جایگاه جدیدی قائل خواهد بود و برایش برنامه خواهد داشت. این برنامه چه خواهد بود؟
به این موضوع از دو بُعد نگاه میکنم؛ از بُعد ارزشی اگر ایران به دلیل حمایتش از حماس، همدست حماس است، پس آمریکا و غرب همدست جنایتهای جمعی و جنایتهای حقوق بشری که اسرائیل مرتکب شده، هستند. این امر یک بحث سیاسی است و کشورها براساس اینکه طرف مقابل چه دوست دارد یا ندارد، رفتار نمیکنند. ایران به دلیل مصالح خود حق دارد از گروههایی حمایت کند؛ چیزی به نام اخلاق در سیاست نداریم. در اینجا در مورد یک نظام آنارشیکی در نظام جهانی صحبت میکنیم که در این نظام آنارشیک از منطقهای به نام خاورمیانه یا غرب آسیا صحبت میکنیم که سه، چهار دهه اخیر و کلاً یک قرن اخیر بینهایت شاهد جنگها، کودتاها، تحریمها، جنگهای داخلی، تصرف و اشغال کشورها و حملات قدرتهای فرامنطقهای در منطقه بوده و هست.
در چنین فضایی هیچ کشوری نیست که به فکر بقای خود نباشد؛ مخصوصاً کشورهایی که خواسته یا ناخواسته بهطور تاریخی، ساختاری و ژئوپلیتیکی در موقعیتی قرار گرفتهاند که مورد هدف قدرتهای منطقهای و غیرمنطقهای هستند؛ مثل ایران که چه بخواهد و چه نخواهد درگیر با این موضوع است و اگر پهلوی هم بود همین اتفاقات میافتاد و همین رفتار میشد؛ چراکه مشکل ساختاری است و لازمه این ساختار، قدرتمند شدن و دخالت در مسائل منطقه است؛ همانطور که شاه هم در مسائل منطقه از جمله لبنان، عراق، پاکستان، عمان و یمن مداخله حضوری و نظامی داشت. شاید کسی بگوید مداخله غلط است، مداخله در امور همسایهها غلط است.
اما در روابط بینالملل چنین چیزی نداریم. چیزی که باید در اینجا خوب فهمیده و درک شود و به آن توجه گردد، این است که اخلاقیاتی که در مسائل روزمره بهعنوان یک فرد داریم هیچ ربطی به مسائل بینالملل ندارد و کشورها حق دارند دروغ بگویند، زیر قولشان بزنند و بهخاطر منفعت خود منفعت دیگری را زیر سوال ببرند. در همین فضاست که کشورهای دموکراتیک هم وقتی پای منافعشان مطرح میشود تمام اصول حقوق بشری را زیر پا میگذارند که در مورد اسرائیل نیازی به بحث نیست و به وضوح با چشم این را میبینیم. به این معنا که اگر کشور متحدشان بیشترین آمار نقض حقوق بشر را نیز داشته باشد، همین کشورها با آن مشکلی ندارند؛ ولی اگر کشور دیگری متحد نباشد از حقوق بشر و حقوق بینالملل بهعنوان یک ابزار علیه او استفاده میشود.
در خصوص اسرائیل نیز این نکته مهم است که بعد از اینکه مدتی کار تخریبی انجام میداد و چند پهپاد فرستاد و چند جا را خراب کرد و تعدادی از دانشمندان ایرانی را ترور کرد، تصور بر این بود که این یک شکست بزرگ برای ایران است؛ با این حال من بر این گزاره تاکید دارم که کاری که اسرائیل با ایران میکند، تخته نرد بازی کردن است و با تاس انداختن، در جایی میبرد و جایی میبازد؛ اما کاری که ایران با اسرائیل میکند یک بازی شطرنج است که بهطور استراتژیک و ساختاری موجودیت اسرائیل را زیر سوال میبرد و من نام این طرح را حلقه آتشی مینامم که حول اسرائیل شکل گرفته است. خراب کردن سقف دو ساختمان یا کارخانه و کشتن چند نفر هیچوقت برای یک کشور خطر وجودی نیست و این خطر زمانی مفهوم مییابد که بتوان صدها هزار موشک در اطراف یک کشوری که از نظر امنیتی بسیار آسیبپذیر است، قرار داد. اسرائیل به دلیل کوچک بودن جغرافیایش و نوع و شکل دموگرافیکش که میلیونها عرب فلسطینی مسلمان و مسیحی به جز کرانه باختری، قدس و غزه در آن زندگی میکنند، با کشورهایی که رابطه صلح دارد؛ مثل مصر و اردن، ضرورتاً رابطه خوبی ندارد و بعد از سادات هیچ رئیسجمهور مصری را ندیدیم که ملاقات داشته باشد یا به تلآویو برود و در خصوص اردن هم همین است.
اگر اسرائیل ندانست که در غزه به آن کوچکی که حدود دو دهه در محاصره کامل است چه رخ میدهد و در چنین فضایی ۷ اکتبر به وقوع میپیوندد، باید خیلی حواساش باشد که چه کارهایی در سوریه که وسعتش چند برابر اسرائیل است، انجام میشود. به جرأت میگویم الان ایران در سوریه حتی از فرماندهان ارتش سوریه دستش بازتر است. اگر میخواستم به اسرائیل مشاوره دهم به او میگفتم شما هیچ چیزی در مورد سوریه نمیدانید و احتمالاً چیزهایی که در سوریه کاشته شده، سلاحهایی است که میتواند برای شما خطر وجودی ایجاد کند و همه اینها جز حزباللهی است که آمریکا در گزارشهایش اشاره میکند بیش از صد هزار موشک آماده شلیک دارد.
مشکل اسرائیل قدرتمند شدن این گروهها نیست، بلکه ضعفها و آسیبپذیریهای امنیتی است که خود دارد؛ یعنی در اسرائیل جاهایی است که با یک ساعت پیاده رفتن میتوان عرضش را طی کرد و ۱۷ کیلومتر است و ۱۷ کیلومتر عرض یک کشور آسیبپذیری یک کشور را بسیار بالا میبرد. در اسرائیل هیچ شهری بالای یک میلیون نفر جمعیت ندارد و شهرها بسیار کوچکند و اینها از نظر استراتژیک خیلی میتواند برایشان آسیبپذیر باشد.
شما اشاره کردید که پس از سالها بار دیگر آمریکا و متحدین غربی آن نگران امنیت اسرائیل شدهاند. همچنین به حضور نظامی ایالات متحده در منطقه اشاره کردید. در روزهای گذشته نیز شاهد حضور لوید آستین، وزیر دفاع آمریکا در منطقه بهمنظور شکلگیری ائتلاف دریایی برای آنچه ایجاد امنیت دریای سرخ عنوان شده، بودیم؛ آیا این حضور نظامی به آینده منطقه پس از جنگ و بازگشت امنیت و ثبات به اسرائیل مرتبط است؟
ابتدا باید بر این نکته تاکید کنم که چه صلح میان اسرائیل و فلسطین شکل بگیرد یا خیر، ایران همیشه تلاش خواهد کرد که قدرت و نفوذ خود را در منطقه بالا ببرد که این هم نسبی است و اتفاقاتی که در آینده خواهد افتاد در نوع و رفتار ایران در منطقه تاثیرگذار است. نوع رفتار ایران هم از نظر تئوریک دو حالت داشته است که گاهی میشود این دو را با هم اشتباه گرفت؛ یک نظریه واقعگرایی دفاعی و یک واقعگرایی هجومی داریم. واقعگرایی دفاعی این است که قدرت خود را تا حدی بالا ببرید که بازدارندگی را ایجاد کند و واقعگرایی هجومی نیز این است که قویتر از رقبای خود باشید تا بتوانید سلطه و هژمونی خود را حفظ کنید و این امنیت بهتر و بیشتری را ایجاد میکند. ایران در طول ۲۰ سال اخیر همیشه این دو را با هم بهطور پویا به کار گرفته است؛ تفسیر این استراتژی این است که رویکرد ایران همزمان هجومی یا دفاعی و یا هر دو است.
اگر فلسطین یک کشور مستقل شود و اسرائیل آن را به رسمیت بشناسد هم به این معنا نخواهد بود که مشکل ایران و اسرائیل حل شود و مشکل ایران و اسرائیل مشکل قدرت است. اگر آمریکا به ایران حمله نمیکند بهخاطر آسیبپذیر بودن اسرائیل است چراکه اگر آمریکا به ایران حمله کند، ایران به آمریکا دسترسی نخواهد داشت و شاید بتوان گفت ایران اسرائیل را با ایجاد همان منطقه آتش در منطقه گروگان گرفته است. پس اگر آمریکا در مورد حمله به ایران دو، سه بار فکر میکند مطمئناً یکی از دلایلش وجود و حضور اسرائیل است که ایران تا حدودی توانسته دورش حلقه امنیتی را ایجاد کند. در نتیجه من فکر نمیکنم بحران غزه و آنچه در ۷ اکتبر به وقوع پیوست باعث شود آمریکا یا اسرائیل به ایران حمله کنند؛ اسرائیل هیچگاه بهتنهایی نمیتواند این کار را بکند و آمریکا هم اساساً امکان یا اراده سیاسی برای وارد شدن به چنین جنگی مخصوصاً پس از تجارب تلخ و سختی که در خاورمیانه و عراق، افغانستان، یمن و سوریه پشت سر گذاشت، ندارد.
فرستادن دو ناو هواپیمابر میتواند فقط از لحاظ سیاسی معنادار باشد وگرنه مشکل غزه با ناو هواپیمابر حل نمیشود. اساساً فرستادن ناو هواپیمابر به منطقه خلیجفارس به این معناست که آمریکا نمیخواهد جنگ کند. اگر آمریکا بنای برخورد نظامی با ایران را داشت، تمام نیروهای نظامی از جمله کشتیها را تا فاصله ۲هزار کیلومتری از ایران دور میکرد. هیچکسی یکی از پرارزشترین ماشینهای نظامی خود را در تیررس ۳۰۰ کیلومتری ایران نمیآورد و آن را در ۳هزار کیلومتری میگذارد که ایران به آن دسترسی نداشته باشد و اگر خواست، حمله کند. این یک بحث استراتژیک است؛ مطالعات استراتژیک و مطالعات امنیت داریم. کار مطالعات استراتژیک شمردن چند هواپیما است و اینکه در چه فاصلهای هستند و از نظر جغرافیایی کجاست؛ اما مطالعات امنیت چیزی فراتر از این است.
ما نشانههای جالبی از ضعف و عدم وجود اراده سیاسی را در ائتلاف استرالیا و آمریکا و متحدینش در منطقه دریای سرخ میبینیم؛ یکی از نشانهها این است که چرا این ائتلاف را در تنگه هرمز و یا دریای عمان انجام ندادند؟ این نشاندهنده این است که دو طرف واقف به حساسیتهای امنیتی همدیگر هستند و حتی یکسری قراردادهای نانوشتهای بین ایران و آمریکا وجود دارد، یکی این است که درگیری غیرمستقیم داشته باشیم اشکالی ندارد و البته کشته نیز نداشته باشد. به همین خاطر است که دو طرف به خوبی تلاش میکنند عدم گسترش این بحران به منطقه را مدیریت کنند. در عین حال ایران به دنبال طولانی کردن این بحران است و دلیلش این است که ایران خوب میداند غرب نمیتواند بحرانها، جنگها و درگیریهای طولانیمدت را مدیریت کند. دکترین دفاعی ایران بر چند مؤلفه پایهگذاری شده که یکی طولانی بودن و طولانی کردن جنگهاست و لازمهاش این است که منطقه جغرافیایی منازعه را گسترش دهد.