به گزارش فرانیوز، نگاهی داریم به عناوین و گزارشات چند روزنامه صبح کشور که در ادامه می خوانید؛
روزنامه اعتماد به موضوع کاهش شبانه سهمیه بنزین آزاد پرداخت و نوشت:
وزارت نفت بدون اعلام رسمی و صدور بخشنامه، تغییراتی در سهمیه بنزین لحاظ کرده که مشخص نیست بر چه مبنا یا قانونی انجام گرفته است. بر اساس این تغییرات سهمیه بنزین ۳۰۰۰ تومانی در کارتهای سوخت از ۱۵۰ به ۱۰۰ لیتر کاهش یافته است. این تغییر و تحول در کارتهای سوخت که از دیروز اعمال شده به دلیل عدم اطلاعرسانی، موجب تعجب شده است. اما به نظر میرسد که نسخه جدیدی از راهکارهای خارقالعاده دولت برای مقوله سوخت باشد. با این تغییر، اگرچه بنزین، «گران» نشده، اما «سهمیه» آن کم شده است. چنانکه ذخیره سهمیه بنزین ۱۵۰۰ تومانی که تا پیش از این، ۹ ماه و به میزان حداکثر ۵۴۰ لیتر بود، از این پس به ۶ ماه و حداکثر ۳۶۰ لیتر کاهش یافته است. این به معنای آن است که امکان ذخیره سهمیههای بنزین ۱۵۰۰ تومانی در کارتهای سوخت بیش از ۳۶۰ لیتر وجود ندارد و اگر کارت سوختی، به این میزان سهمیه بنزین داشته باشد، در ماههای بعد سهمیه جدید دریافت نخواهد کرد. پیش از این جلال محمودزاده، نماینده مهاباد در مجلس به «ایلنا» گفته بود که «مجلس چراغ سبزی برای گران کردن حاملهای انرژی داده است که این هم خطری است که ممکن است دولت به یکباره برود و بنزین یا سایر حاملهای انرژی را گران کند.» مجموع دیدگاههای رسانهای و اظهارنظرهای دولتی نیز در مجموع حول این موضوع میچرخد که «قیمت بنزین در ایران بسیار پایینتر از کشورهای همسایه است.» و همین موضوع به افزایش مصرف آن دامن زده است. به طور مثال خبرگزاری نزدیک به دولت، تسنیم چند روز پیش به مقایسه قیمت بنزین ایران با کشورهای دیگر پرداخته بود و عنوان کرده بود که متوسط قیمت هر لیتر بنزین در دنیا ۴۵ برابر قیمت این محصول در ایران است. در عین حال احمد وحیدی، وزیر کشور نیز در نیمه آذرماه گذشته گفته بود که«قیمت ارزان بنزین خود به خود مصرف بنزین را بالا میبرد.» مشخص نیست برنامه دولت برای بنزین در سال جاری یا آینده چیست؟ هر چند دیگر خبری از تکذیبهای متعدد درباره افزایش قیمت بنزین نیز نیست و شاید کاهش سهمیهها که به صورت تدریجی در حال انجام است حاوی پیامهایی باشد. آیا در این زمینه باید به زودی شاهد تحولات جدیدی هم باشیم.
روزنامه کیهان در یادداشت روز نوشت: چرا غرب «اسرائیل» را به «اوکراین» ترجیح داد؟
۱- امروز دنیا شاهد نوع خاصی از «جنگ» است که شاید، شبیه آن را کمتر بتوان در تاریخ جنگها یافت. احتمالا تجربه جنگهای خانمانسوز اول و دوم جهانی، در شکلگیری این نوع جنگ مؤثر بوده است. برخی ایران و رژیم صهیونیستی را دو محور اصلی این جنگ میدانند اما این جنگ، بازیگران دیگری هم دارد که از اروپا و آمریکا تا شماری از همین کشورهای عربی منطقه و مصر را دربر میگیرد، منتها، میزان درگیری این کشورها، لزوما به یک اندازه نیست. در این جنگ، هم شکلی از جنگهای کلاسیک و متقارن را میبینیم، هم جنگهای غیرمتقارن را، هم بمبارانهای وسیع هوائی و کشتارهای دستهجمعی میبینیم، هم کشتارهای نقطهای و هدفمند را. همینطور جنگی بزرگ در حوزه رسانه و جنگهایی با شکل و شمایل ترور و خرابکاریهای خاص! نوعی «کنترلشدگی» و «پنهانکاری» هم در همه انواع این جنگها – به استثنای جنگ اصلی که در غزه جریان دارد – دیده میشود، احتمالا به این دلیل که اگر «عیان» صورت بگیرد تبعات سنگینی خواهد داشت که از جمله این تبعات، خارج شدن کنترل اوضاع از دست بازیگران آن است که جمع کردن آن به این سادگیها و به این زودیها میسر نخواهد بود. این جنگ در هر صورت و تا به همین امروز هم تبعات گستردهای داشته و دامنه این گستردگی، روز به روز بیشتر هم خواهد شد. به قول «استفان والت» در فایننشال تایمز، این جنگ «حتی اگر به جنگ جهانی سوم هم ختم نشود میتواند پژواک گستردهای داشته و پیامدهای چشمگیری در سرتاسر جهان داشته باشد…» ۲- وقتی اسفندماه سال ۱۴۰۰ جنگ بین روسیه و اوکراین شروع شد، تقریبا همه کارشناسان اتفاق نظر داشتند که، دنیای پس از این جنگ با دنیای پیش از این جنگ، متفاوت خواهد بود. عدهای در «غرب»، فروپاشی اتحادیه اروپا و تضعیف ناتو در نتیجه این جنگ را «محتمل» دانسته و از تغییر نظم کنونی به نفع «شرق» ابراز نگرانی کردند از همینرو، غرب با قدرت و امکانات و به قیمت عبور از روی همه استانداردها و ارزشهای خود به نفع اوکراین و به شکلی کنترل شده، وارد این جنگ شد و هزینه بسیار سنگینی هم در همه حوزهها داد. با آغاز جنگ غزه اما، جنگ اوکراین برای غرب از آن اهمیت افتاد و زلنسکی و کشورش رها شد. حالا تقریبا روزی نیست که از یک مقام رسمی اوکراینی نشنویم که «با این وضع، ادامه جنگ برایمان ممکن نیست.» میخواهیم اهمیت جنگ غزه را برای غرب تشریح کنیم و بگوییم، سرنوشت جنگ غزه و اسرائیل برای غرب به مراتب مهمتر از سرنوشت جنگ اوکراین و زلنسکی است. اما اینجا چند سؤال مهم مطرح میشود: اگر نتیجه جنگ اوکراین، ارتباط مستقیمی با سرنوشت اتحادیه اروپا، نظم حاکم بر دنیا و تضعیف ناتو دارد، جنگ غزه به چه تحولاتی منجر خواهد شد؟ اصلا چرا نتیجه جنگ غزه برای غرب از نتیجه جنگ اوکراین، مهمتر است؟ ۳- در ابتدا یادآوری کنیم که، «شاید» جنگ غزه برای همه آن کشورهای غربی که درگیر جنگ اوکراین هستند، آنقدر مهم نباشد اما این «شاید» ظاهرا هنوز شامل آمریکا نشده است. امروز برای آمریکاییها، سرنوشت جنگ غزه و «اسرائیل» بنا به دلایل متعدد از سرنوشت جنگ اوکراین مهمتر است. یکی از دلایل این ادعا، همین رهاشدگی است که، درباره اوکراین میبینیم. اوکراینی که دیگر زیرساختی برایش باقی نمانده و تقریبا ویران شده و با حملات ویرانگر روسیه بافتِ سِنیِ جمعیت آن تغییر کرده! اوکراینی که وزارت دفاعش میگوید، دیگر نظامیِ زیر ۴۰ سالی برایش باقی نمانده و با لشکر پیرمردها به جنگ ادامه میدهد!
اوکراینی که رئیسجمهورش از ۱۵ مهرماه به این سو، نه یک بار و دو بار که دهها بار گفته است «با آغاز جنگ غزه، آمریکا و اروپا ما را رها کرد و مثل سابق به ما کمک نمیکند.» یکی از دلایل از اهمیت افتادن اوکراینی که بالا توصیفش رفت میتواند، همین اوصاف باشد. اوکراین باخته است و غربیها نمیخواهند روی بازنده شرطبندی کنند! چنین اوکراینی برای غرب، آیا ارزش هزینه کردن بیشتر را دارد؟! برای اطمینان، اخبار وگزارشهای اوکراین را که این روزها منتشر میشود مرور کنید. این روزها وقتی گزارش یا خبری از اوکراین منتشر میشود موضوع آن دیگر، کمکهای مالی و تسلیحاتی غرب نیست، بلکه «کمبود شدید نیرو و تسلیحات ارتش اوکراین به دلیل توقف حمایتهای غرب»، «پیشرویهای آنچنانی ارتش روسیه» و «قطعی بودن شکست اوکراین در صورت ادامه این وضع» است. برخی اندیشکدههای غربی حتی سال ۲۰۲۴ را «سالی وحشتناک برای اوکراین» پیشبینی کردهاند و این هشدارها و پیشبینیها هم تاثیری در تغییر رویکرد غرب نسبت به اوکراین، ایجاد نکرده است. قطعا طولانی شدن جنگ اوکراین و شکست خوردن زلنسکی در اتخاذ چنین رویکردی از جانب غرب (پشت کردن به اوکراین و زلنسکی) مؤثر است. اما ما فکر میکنیم، دلیل اصلی این نیست. دلیل اصلی این تغییرِ رویکرد، مسئله «اسرائیل» و اهمیت این رژیم برای غرب – بهخصوص آمریکا – است. حمایت از رژیم صهیونیستی برای برخی از کشورهای غربی، دلایل ایدئولوژیک هم دارد. به قول ستوننویس واشنگتن پست «ایدئولوژی نیروی محرکه دولت بایدن برای ورود به جنگ غزه و یمن بوده است نه اقتصاد و تجارت جهانی و…» اما همه چیز ایدئولوژی نیست. رژیم صهیونیستی بنا به دلایل متعدد برای آمریکا اهمیت بسیار زیادی دارد. از نفوذ بالای لابیهای صهیونیست در مراکر قدرت و ثروت آمریکا و برخی کشورهای غربی بگیر تا تبعات بزرگ شکست و نابودی «اسرائیل» در منطقه، همه باعث شده آمریکا بین اسرائیل و اوکراین، صهیونیستها را انتخاب کند. شما بفرمایید، در صورت نابودی رژیم صهیونیستی -که قرائن و شواهد فراوانی هم برای آن موجود است – چه اتفاقی در منطقه خواهد افتاد؟ اوضاع محورهای مقاومت – از حزبالله عراق و لبنان تا انقلابیون یمن و… – در منطقه و جهان چگونه خواهد شد؟ اوضاع ایران چطور؟! ۴- مدیریتخواندهها میگویند، گاهی برای درک میزان اهمیت یک «موضوع» باید Coast Benefit کرد. بدین معنی که باید دید چقدر برای این «موضوع»، هزینه شده و این موضوع چقدر برای هزینهکننده «فایده» دارد. میزان این «هزینهکرد» نیز، اهمیت موضوع را نشان میدهد. اگر دو سال و چند ماه است که غرب برای اوکراین هزینه میکند، ۷۵ سال است که «دولت اسرائیل» در این منطقه از سوی انگلیس و آمریکا «جعل» و برای آن میلیاردها میلیارد هزینه شده است. این هزینههای سرسامآور هم فقط به شکل دلاری و اقتصادی نبوده است. بگذارید کمی واضحتر حرف بزنیم. تشکیل و جعل «دولت اسرائیل» و حمایت از این رژیم آپارتاید و نژادپرست چقدر برای آمریکا هزینه -سیاسی، اقتصادی و… – داشته است؟ جعل چنین رژیمی باعث کشته شدن چند میلیون انسان در این ۷۵ سال شده است؟ باعث بروز چند جنگ شده است؟ آیا راهاندازی پروژه سنگین و پرهزینه داعش، برای در حاشیه امن قرار گرفتن همین اسرائیل نبود؟ همین حالا آیا دفاع از این رژیم اقتصاد و امنیت منطقه و بعضا حتی جهان را مختل نکرده است؟ اکونومیست میگوید، فقط جنگ با اسرائیل آن هم فقط در دریای سرخ، اقتصاد جهان را مختل کرده است. با این وجود میشنویم که آمریکا و چند کشور اروپایی میگویند، میخواهند ائتلافی دریایی تشکیل داده و به نفع اسرائیل، به جنگ یمنیها بروند و حاضر هم نیستند صهیونیستها را برای توقف تجاوز به غزه و کشتار وحشیانه فلسطینیها تحت فشار قرار دهند. آیا این همه هزینه دادن برای خاطر یک رژیمِ آپارتایدِ در حال محاکمه در دادگاه لاهه به جرم نسلکشی، نشاندهنده میزان اهمیت آن رژیم برای آمریکا و غرب نیست؟! حتی تضعیف رژیم صهیونیستی میتواند معادلاتِ – نهتنها منطقه – که جهان را به نفع محور مقاومت و در راس آن ایران تغییر دهد و این چیزی نیست که غرب «توان» تحمل آن را داشته باشد. راز به میدان آمدن تمام ظرفیتهای غرب، مرتجعین عرب و صهیونیسم جهانی در این جنگ، پیروز نشدن طرفی است که «اسلام» را نمایندگی میکند. غرب شاید بتواند پیروزی روسیه بر اوکراین و ناتو را با تمام تبعات سیاسی و ژئوپولیتیکش تحمل کند، اما پیروزی جبهه بزرگ مقاومت اسلامی را، هرگز نمیتواند تحمل کند.
روزنامه جوان به راهکارهای رفع ناترازی جمعیت، آب و انرژی پرداخت و نوشت:
ایران دستکم در سه چیز گرفتار ناترازی شده است؛ اول جمعیت، دوم آب و سوم انرژی. البته میتوان با به میانآوردن بحث مهاجرت نیروهای متخصص از ناترازیهای دیگری هم خبر داد. مضاف بر اینکه بر اساس آمارها ایران در صدر کشورهایی است که بیشترین فرصتهای رهاشده را در توسعه و پیشرفت دارد. با اینحال، همگی به دنبال راههای پر خرج و معمولاً کمبهره و بینتیجه برای رفع این ناترازیها هستند. اگر مروری بر چند راهکار ساده و صرفهجویانه در مصرف برق و گاز و بنزین و آب و راهکاری در مسئله جمعیت داشته باشیم، شاید مشخص شود که چقدر بیراهه میرویم. کاهش مصرف برق با یک اختراع ساده
در بحث برق، تولید نیروگاه اتمی بوشهر هزار مگاوات است. اما گفته میشود ۱۱ درصد برق مصرفی خانوارها فقط بهخاطر باقیماندن دوشاخه وسایل برقی در پریز بعد از خاموشی است! این ایراد در ادارات و نهادها و کارخانهجات بزرگتر هم میشود. ۱۱ درصد برق مصرفی کشور یعنی حدوداً ۸ هزار مگاوات که معدل هشت نیروگاه اتمی است! ولی نمیتوان به مردم گفت هر بار که تلویزیون یا کتری برقی را خاموش میکنید، دوشاخ آن را بیرون بکشید! این کار برای برخی که دوشاخها جای مناسبی نیست، نشدنی است و جای خوبی هم که باشد، کسی با این قیمتهای پایین برق زیر بار این توصیه نمیرود. اما اگر وزارت نیرو به فکر یک اختراع ساده باشد که پس از خاموشکردن وسایل برقی، خودبهخود جریان برق از دوشاخ نیز قطع شود، این یعنی خودش هشت نیروگاه اتمی. فقط یک اختراع ساده میخواهد. همچنانکه تولید لامپهای کممصرف یک انقلاب در کاهش مصرف پدید آورد و این غیر از توصیههای
اخلاقی بود. گاز را از پنجرههای باز هدر میدهیم
در مصرف گاز نیز اگر مردم بدانند که مطابق یک قانون فیزیکی، آب وقتی به جوش میآید، بعد از آن با کمترین حرارت نیز به جوشیدن ادامه میدهد، یاد میگیرند که شعله آب درحال جوشیدن را کم کنند و دانش و عملکردن به این نکته، با توجه به گستردگی آن، صرفهجویی بزرگی دارد. کافی است بدانیم مطابق مشاهدات عموم ما، در اغلب آبدارخانههای سازمانها و شرکتها، آبدارچیها شبها کتری بزرگ پر از آب را با شعله روشن گاز باقی میگذارند! به این بهانه که فردا صبح برخی کارکنان سازمان همان اول صبح میخواهند چای شیرین با صبحانه بخورند! پس آبدارچی ۵۰ لیتر آب در سماور بزرگ میریزد که تا صبح میجوشد و نیمی از آن تبخیر و گاز هم بهقدر یک روز کاری مصرف میشود! این عدد را ضربدر صدها هزار سماور پر از آب بکنید تا میزان هدررفتن آب و گاز را سرانگشتی به دست آورید.
در مورد بسیار تأسفبار دیگر شاید اگر مدیران ارشد کشور مانند خبرنگاران مسیر کار تا منزل را پیاده در کوچههای تهران طی میکردند، با صحنههای عجیبی حتی در روزهای برفی و بسیار سرد تهران روبهرو میشدند و میدیدند مردمانی را که پنجره خانه را در روز برفی باز میگذارند و این کار ساعتها ادامه مییابد، چرا؟ چون به چند دلیل حاضر به کمکردن درجه سیستمهای گرمایشی نیستند و بنابراین وقتی خانه بیش از اندازه گرم شد، با پنجره باز آن را خنک میکنند! پکیجها معمولاً نقص فنی دارند و هنگامی که درجه آن را کم میکنید، دچار افت فشار میشوند که این خود یک عملیات مضاعف برای افزایش فشار میطلبد. از طرفی برخی سیستمهای گرمایشی هم در دسترس نیست. پس بهترین کار آن است که گاز و بخاریها با آخرین درجه کار کند و، چون خانه مانند حمام عرقریزان شد، پنجره به کمک شما میآید! این هم یک اختراع ساده میخواهد. همچنانکه گفته میشود تبدیل میلیونها بخاری قدیمی به بخاریهای استاندارد جدید، میتواند ایران را از ناترازی برای دهههای طولانی نجات دهد. برای درک میزان هدررفت گاز در ایران کافی است بدانیم همین دیروز اعلام شد در دهه گذشته ۳۴ میلیارد دلار به خاطر فلرسوزی در زمان استخراج نفت و گاز از سرمایههای کشور از بین رفته است. این حد از نابودی منابع را اگر از زمان برداشت گاز تا پالایش و انتقال و در نهایت مصرف آن در نظر بگیریم، گویی که گاز کل جهان را در کشورمان هدر میدهیم.
اگر خانههای روستایی یا برخی انواع ویلانشینیهایی را که در و پنجرهها و حفظ گرمای ساختمان آنها استانداردی ندارند، به این هدررفت اضافه شود، و فهرست کامل این راهکارهای عملی، اما رهاشده را به دست آوریم، معلوم میشود که سرمایه ملی گاز را آتش میزنیم! آب بدون کنتورها و سردوشهای هوشمند
در مسئله آب موضوع خیلی خاصتر است، زیرا خود شرکت آب میپذیرد که ۲۰ تا ۲۵ درصد آب در لولههای فرسوده یا در طول انتقال هدر میرود. دوم اینکه در بسیاری از کشورهایی که حتی بحران آب ندارند و آب به مقدار کافی موجود است، فقط بهخاطر پایینآوردن هزینههای تصفیهسازی، با اهدا یا توزیع قسطی سرشیرها و سردوشهای کاهنده مصرف آب، سهم بالایی در صرفهجویی آب داشتهاند. سوم اینکه میتوان ساختمانهای بزرگ را موظف کرد برای هر آپارتمان یا واحد مستقل تجاری و اداری، کنتور کوچکی در ورودی آب به آن واحد ایجاد شود. این کار برای گاز هم لازم است و موجب میشود واحدهای مستقل که بهخاطر پرداخت حق شارژ آب و گاز مشترک، ابایی از میزان مصرف ندارند، با شخصیشدن و محاسبه هزینه آب و گاز اختصاصی، توجه بیشتری به صرفهجویی کنند. چهارم اینکه اینها همه آب شهری و شرب است که در بدبینانهترین آمارها ۶ درصد کل آب کشور و در آمار سختگیرانه ۱۵ درصد مصرف آب کشور است. سالهاست به مردم شهر و روستا هشدار میدهیم که آب شهری فلان و بهمان، اما آب کشاورزی همچنان در جویها و نهرها و نه در لولههای باریک آبیاری استاندارد قطرهای جریان دارد. پنجم اینکه ما هنوز یک کشور مبتدی در تصفیه فاضلاب هستیم. تصفیه آب فاضلاب تهران معادل یک سد بزرگ کاملاً پر در تهران آب خاکستری قابل استفاده در صنایع و کشاورزی و حتی شرب به ما میدهد، اما گویی با ساختن سد بیشتر لذت میبریم تا با ساختن تصفیهخانه. حتی انتقال آب از دریا به کویر مرکزی که در کرمان انجام شد و در اصفهان قول اوایل سال آینده را دادهاند و در سیستان و بلوچستان قول تا پایان دولت را، یک حرکت بسیار صرفهجویانه و تضمینشده نسبت به راهکارهای پرهزینه و بعضاً نشدنی دیگر است. حال چرا همیشه به دنبال راهکارهای دشوار میرویم؟ بهنظر میرسد غیر از کارشناسینبودن برخی تصمیمها، کسانی هم در مدیریتها نفوذ دارند که منافع آنها در تعارض با راهکارهای ساده است. این یک حقیقت است که متأسفانه جاری و ساری است، چنانکه برای پیشگیری از بیماریها بسیار کمتر برنامه داریم تا ساختن بیمارستان و تولید دارو! بچهها را از مجموعههای تصویری حذف کردهایم.
اما در مسئله ناترازی جمعیت چه راهکار سادهای میتوان داد؟! بهنظر میرسد اینجا دیگر با یک انسان هوشمند و محاسبهگر روبهرویم، نه با یک سد آب یا چاه گاز که بتوان آن را مدیریت کرد. وضعیت جمعیت امروز ما تا حد زیادی قابلپیشبینی بود. سالها پیش جمعیتشناسان هشدار دادند که مسئله جمعیت با فرمول قابلیت محاسبه دارد و اگر نرخ رشد از حدی کمتر شود، مطابق محاسبات ریاضی، جمعیت به سمتی میرود که بازگرداندن آن غیرممکن عقلی و منطقی میشود. اکنون ما به سمت آن نقطه در حال حرکتیم؛ و این جبر مدرنیزاسیون بود که مردمان را از خانههای بزرگ روستایی و خانههای یکطبقه شهری به درون آپارتمانهای زیر صد متر در برجهای مسکونی آوردیم و باقیماندن تورم، قشر متوسط را محاسبهگر و نگران آینده کرد. از بعد فرهنگی نیز در بوق شیطانی ازدواج دیرهنگام و «بچهکمتر زندگی بهتر» دمیدیم و حالا طرحهای تشویقی هم جواب نداده است، اما از سادهترین راهها غفلت میکنیم. یکی از این سادهترینها در برنامهسازیهای فرهنگی نهادها و تلویزیون و سریالسازی است که حضور بچههای کوچک در خانهها در این مجموعههای تصویری بسیار کمرنگ است، به چه دلیل؟ اولین دلیل مسخره، دشواری بازی گرفتن از بچههاست که کارگردان تنبل و عافیتطلب را وامیدارد دور حضور بازی بچه کوچک را در تولیدات خود خط بکشد. این نکته را میتوان تعمیم داد به بیشتر کارهای فرهنگی کشور که غافلانه و عامدانه رنگ و بوی بچهها را پاک میکنند و این در حالی است که قشر متوسط که بدنه اصلی جمعیت را شکل داده، حاضر به ریسک در انتخابهایش برای آینده هست، بهشرطی که ذهنیت خلاف آن را از او نگرفته باشند.
این نوشته را میتوان هر روز بهروز کرد و راههای سادهتری داد، بهشرطی که بتوان گوش شنوایی برای آن پیدا کرد.
روزنامه تجارت نوشت: مسیر بازگشت ترامپ به کاخ سفید هموار شد
ران دیسانتیس، فرماندار ایالت فلوریدا و اصلیترین رقیب ترامپ، کمپین انتخاباتی خود را متوقف و از رئیس جمهوری سابق آمریکا حمایت کرد. دیسانتیس کنارهگیری خود از رقابتهای انتخاباتی را در فیلمی در شبکه اجتماعی ایکس (توئیتر سابق) با نقل قولی از وینستون چرچیل، نخستوزیر پیشین انگلیس اعلام کرد و نوشت: در را برای رقابت دیگری باز بگذارید. موفقیت، نهایی نیست و شکست، کشنده نیست. این شجاعت ادامه دادن است که مهم است.
به گزارش «تجارت»، فرماندار ایالت فلوریدا همچنین با اذعان به اینکه پس از کسب مقام دوم در آیووا، جایی که با ۳۰ امتیاز از ترامپ شکست خورد، مسیر روشنی برای پیروزی وجود ندارد، استدلال کرد که ترامپ نسبت به جو بایدن، رئیس جمهوری فعلی ایالات متحده، گزینه بهتری برای ریاست جمهوری آمریکا محسوب میشود. وی افزود: برای من واضح است که اکثریت رایدهندگان مقدماتی جمهوریخواه، میخواهند به دونالد ترامپ فرصت دیگری بدهند. اگر کاری میتوانستم انجام دهم تا نتیجه مطلوبی داشته باشم، شامل توقفهای بیشتر کارزار انتخاباتی و مصاحبههای بیشتر، آن را انجام میدادم.
خشنودی ترامپ از کنارهگیری دیسانتیس
کناره گیری ران دیسانتیس به نفع دونالد ترامپ در شرایطی است که پیشتر «ویوک راماسوامی» در پی کسب نتایج مایوسکننده در مرحله اول انتخابات مقدماتی حزب جمهوریخواه آمریکا که در ایالت آیووا برگزار شد، کنارهگیری خود را از این رقابت اعلام کرد و ترامپ را مورد تایید قرار داد. حالاپس از کنارهگیری دیسانتیس، «دونالد ترامپ» نامزد پیشتاز حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ آمریکا در واکنش به ماجرای کنارهگیری «ران دیسانتیس» فرماندار ایالت فلوریدا از رقابتهای ریاستجمهوری از وی تمجید و تشکر کرد. ترامپ در حالی که در ستاد انتخاباتیاش در نیوهمپشایر با حامیانش صحبت میکرد، به جمعیت حاضر در آنجا اعلام کرد که حمایت دیسانتیس را هم دریافت کرده است. با وجود آنکه ترامپ از ابتدای نامزدی دیسانتیس وی را مورد تمسخر قرار داده بود، در واکنش به اقدام وی برای کنارهگیری از رقابتها از او به عنوان «فردی بسیار توانمند» یاد کرد. ترامپ به هوادارانش عنوان کرد که ران دیسانتیس به عنوان یکی از مخالفانش اکنون با انصراف خود از نامزدی ریاستجمهوری از وی حمایت کرده است.
همواره شدن راه ترامپ برای پیروزی
حمایت دیسانتیس از ترامپ در حالی انجام گرفت که وی از رقیب دیگر جمهوریخواهش یعنی «نیکی هیلی» فرماندار سابق کارولینای جنوبی انتقاد کرد. وی در اظهاراتی عنوان کرد: ترامپ نسبت به جو بایدن، رئیسجمهور فعلی برتری دارد و این امری کاملا واضح است. این حمایت قاطعانه دیسانتیس از ترامپ موجب شد تا کمپین ترامپ در بیانیهای عنوان کند از حمایت دیسانتیس بسیار «مفتخر» شده است. در بیانیه این کمپین آمده است: در حالی که تنها چند روز تا پیروزی رئیسجمهور دونالد ترامپ در ایالت نیوهمپشایر بیشتر باقی نمانده است ما از تایید ترامپ از سوی فرماندار ران دیسانتیس و بسیاری دیگر از نامزدهای سابق ریاستجمهوری مفتخر هستیم. در بخش دیگری از این بیانیه اینطور آمده است: اکنون وقت آن رسیده است که همه جمهوریخواهان برای شکست دادن جو بایدن متقلب و پایان دادن به ریاستجمهوری فاجعهبارش از ترامپ حمایت کنند.
پس از کنارهگیری دی سانتیس، علت تصمیم او به عنوان موضوعی جدی در کانون توجهات قرار گرفت. سیانان در مورد تصمیم دیسانتیس برای خروج از رقابتهای انتخاباتی نوشت: تصمیم این نامزد برای خروج از رقابتهای انتخاباتی پس از روزها مشورت با انجمنهای خیریه گرفته و سرانجام مشخص شد که نه دلیل منطقی و نه حمایت مالی برای ادامه کاندیداتوری او وجود ندارد. دیسانتیس نیز در این باره تاکید کرد هیچ راهی برای پیروزی در برابر ترامپ در رقابتها برای او وجود نداشت. دو منبع آگاه در کمپین فرماندار فلوریدا گفتند اگر دیسانتیس بخواهد شانسی برای برنده شدن در نامزدی حزب جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۸ داشته باشد، باید از ترامپ حمایت کند. در واقع، نتیجه انتخابات هفته گذشته در آیووا که در آن دیسانتیس با اختلاف قابل توجه ۳۰ امتیازی بعد از ترامپ دوم شد، ضربه ای ویرانگر بود. دیسانتیس هیچ کاری نمیتوانست انجام دهد تا حزب جمهوریخواه را از شر پیروان وفادار و قابل توجه ترامپ رها کند. مشخص نیست که آینده دیسانتیس ۴۵ ساله، چگونه باشد. اما در هفتههای اخیر، گمانه زنیهای متعددی در مورد نامزدی او برای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۲۸ مطرح شده و ادعا می شود برخی از حامیان ترامپ وی را برای ورود به کاخ سفید در دور بعد تشویق کردهاند.
روزنامه هممیهن به این موضوع پرداخت: امنیت ملی در خطر است! مهاجرت وخطر عقب ماندگی فناورانه
محمد رهبری، پژوهشگر جامعهشناسی سیاسی در اینباره نوشت:
مشهور است که در جنگ چالدران در زمان صفویه، عقبماندگی تکنولوژیک و فناورانه ایران منجر به شکست سپاه ایران در برابر عثمانی شد. در این جنگ، سربازان صفوی با شمشیر و تیر و کمان میجنگیدند درحالیکه ارتش عثمانی از توپ و تفنگ بهره میبرد. هرچند ایرانیان نیز با سلاح گرم بیگانه نبودند، اما بهلحاظ کیفیت و تعداد، توان رقابت با ارتش عثمانی را نداشت. در طول تاریخ، همواره تحولات فناورانه تأثیر شگرفی بر قدرت نظامی کشورها داشته است؛ آن دسته از کشورهایی که از فناوری و تکنولوژی برتری بهرهمند بودند، استیلای بیشتری بر سایر کشورها و مناسبات منطقهای و جهانی داشتند. یکی از مهمترین دلایل برتری نظامی انگلستان در قرنهای هجدهم و نوزدهم و آمریکا در قرن بیستم به همین پیشرفت و توسعه در فناوریهای نظامی بازمیگردد. اکنون نیز کشورهایی که در عرصه فناوریهای نوظهور نظیر هوش مصنوعی پیشتاز هستند، نقش بیشتری بر مناسبات آینده جهان خواهند داشت. اهمیت توسعه فناوریهای نوظهور، امری بدیهی است. قدرت نرم و سخت کشوری که از منظر فناوری از سایر کشورها عقب بیفتد، آسیب میبیند. اما شرط توسعه فناوری و عقب نیفتادن از سایر کشورها چیست؟ اولین و چهبسا مهمترین عامل در توسعه فناوری، منابع انسانی است. نیروی انسانی متخصص، باهوش و خلاق میتواند پیشران توسعه کشور باشد. خلاقیت در یک محیط آزاد شکوفا میشود. آیا بستر لازم برای حفظ منابع انسانی، ایجاد خلاقیت و استفاده از آن در ایران وجود دارد؟ وضعیت منابع انسانی در ایران چگونه است؟ پاسخ به این سوال روشن است. نیروی انسانی تحصیلکرده، متخصص و باهوشی که میتواند پیشران توسعه کشور باشد، این روزها در حال مهاجرت از کشور است. این امر در حوزه علوم کامپیوتر و هوش مصنوعی که آینده فناوریهای جهان را شکل میدهند، از همه محسوستر است. بسیاری از متخصصان این حوزه یا تاکنون از ایران مهاجرت کردهاند یا آنکه قصد آن را دارند. چه عاملی محرک این موج مهاجرت در میان نیروهای متخصص است؟ شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی همه در این وضع مؤثرند. این تصور غلطی است که نیروی متخصص فقط بهخاطر درآمد بیشتر از ایران میرود؛ بلکه او از ایران میرود تا در محیطی آزادتر زیست کند، آینده پیشبینیپذیر داشته باشد، ثبات اقتصادی داشته باشد، برای وصلشدن به اینترنت و استفاده از آن دچار مشکل نباشد و مدام دولت در زندگیاش مداخله نکند. مجموعه عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در افزایش میل به مهاجرت مؤثر است. روند مهاجرت، همین حالا بسیاری از جامعهشناسان و اقتصاددانان را نگران کرده است. اما هر آنکس که دغدغه «امنیت» ایران را دارد و وظیفه پاسداری از مرزهای ایران را دارد هم باید چنین نگرانیای داشته باشد. این روند مهاجرت که ناشی از شرایط عمومی کشور است، فقط به اقتصاد و صنعت آسیب نمیزند؛ بلکه به توانمندی دفاعی ایران هم آسیب خواهد زد. در فقدان نیروهای متخصص و باانگیزه، اختلاف فناورانه ایران با کشورهای مختلف، حتی همسایگانی که در این حوزه سرمایهگذاری میکنند، روزبهروز بیشتر خواهد شد. روند تحولات فناورانه و توسعه هوش مصنوعی بهسمتی است که ممکن است یک جهش بزرگ ایجاد کند و منجر به افزایش فاصله میان کشورها شود. ایران درحالحاضر در بهترین حالت، مصرفکننده فناوریهای جدیدی است که در دسترس عموم است؛ حال آنکه رقبای منطقهای ایران در این حوزه سرمایهگذاریهای کلانی کردهاند تا صرفاً نقش مصرفکننده نداشته باشند؛
آنها حتی در تلاشند تا بسیاری از ایرانیان متخصص را هم جذب کنند و این درحالیاست که در ایران تلاش روشنی برای حفظ این متخصصان دیده نمیشود. تداوم این وضعیت، چشمانداز خوبی در برابر ایران قرار نمیدهد و کشور را در معرض انواع تهدیدات خارجی قرار خواهد داد. این شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که منجر به خروج نیروهای متخصص از ایران شده، یک تهدید ملی برای ایران است و میتواند امنیت ملی ایران را به مخاطره بیاندازد. اگر تا پیشازاین نیروهای سیاسی و فعالان مدنی نگران این وضعیت بودند، اکنون کسانی که دغدغه امنیت دارند نیز باید نگران تداوم این وضع باشند و برای تغییر آن بکوشند. آنها نیز برای حفظ امنیت ایران و مرزهای آن، باید خواهان آزادی بیشتر، ثبات اقتصادی بیشتر، اینترنت در دسترس و ارتباط بهتر با جهان باشند تا فرآیند مهاجرت کُند شود. در غیر این صورت، با تداوم مهاجرت نخبگان و متخصصان، در میانمدت عقبافتادگی تکنولوژیک ایران، به یک تهدید امنیتی بدل خواهد شد. سرانجام جنگ چالدران برای ایرانیان بسیار تلخ بود و منجر به از دست رفتن بخش وسیعی از خاک ایران شد. عقبماندگی ایران در حوزه تکنولوژی، باز هم میتواند سرانجام تلخی داشته باشد. این عقبماندگی ریشه در وضعیت فعلی دارد که باعث خالیشدن کشور از منابعاش ازجمله نیروی انسانی متخصص میشود؛ هرکسی به تغییر این وضع نیندیشد، در اصل به حفظ امنیت ایران بیتوجه است حتی اگر در ظاهر شعار امنیت دهد.